مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۹
تیر

کاپیتالیسم به معنای سرمایه داری یا سرمایه محوری یک رویکرد است که بعضی حکومتهای لیبرال بدان روی می آورند. به شخصه معنای اخیر(سرمایه محوری) را در اصطلاح رایج دقیق تر می دانم چون اگر قائل به مخالف بودن اسلام و حکومت برخاسته از آن با کاپیتالیسم باشیم، آنچه اسلام با آن مخالف است سرمایه محوری است و نه سرمایه داری.سرمایه محوری یعنی به خدمت گرفتن سایر شئونات زندگانی فردی و اجتماعی انسان ها توسط شخص یا گروه سرمایه دار برای رسیدن به خواسته ها همان شخص یا گروه است. اگر حکومت، سرمایه دار را رها کند او با پشتوانه پول در تمامی ساحات یک کشور دخالت می کند و هرچه پولش بیشتر باشد نفوذش بیشتر می شود. یکی از این ساحات که مهمترین آن نیز هست ساحت فرهنگ است. نگاهی به عملکرد امپریالیسم جهانی(سلطه گران جهانی) ما را به این نتیجه می رساند که هر جا اینها خواسته اند نفوذشان را گسترش دهند تا وقتی حضور فرهنگی شان ممکن بوده از حضور نظامی شان صرفه نظر کرده اند. و این حضور فرهنگی شان به پشتوانه توان مالی شان بوده. البته در روش های نوین و ارزش آفرینی های جدید توانسته اند ساحات فرهنگی را به موتورهای محرک پولساز تبدیل کنند تا فرهنگ سازی شان نه تنها برایشان خرج نتراشد بلکه نان آور هم باشد و این خودش بحث جدایی را می طلبد.

آنچه ما در اینجا می خواهیم روی آن مانور دهیم دوگانه متضاد در استخدام قرار گرفتن فرهنگ برای مقاصد سرمایه محوران و در اختیار قرار گرفتن سرمایه برای مقاصد فرهنگی است. برای هر کدام مثالی می زنیم و تمام!

. چند وقتی است که در شهر تهران، سازمان خدماتی شهرداری به پشتوانه سرمایه هنگفتش میل به ورود در عرصه ای که به او ربطی ندارد کرده است. این عرصه بعضی ساحات مسئله فرهنگی را شامل می شود. اینکه شهرداری در تمدن اسلامی در باب فرهنگ شهر چه وظیفه ای دارد بحث علی حده ای است (که شاید روزی به آن پرداخته شود) ولی اصل بحث در اینجا آن قسمتی است که هم اکنون شهرداری در آن ورود نابجا کرده و با عرض پوزش از شما خواننده گرامی به معنای واقعی کلمه گند زده است! و آن قسمت مدیریت فرهنگی محله هاست.

اصولا در تمدن اسلامی این مساجد هستند که موظف به مدیریت نیازهای مختلف یک محله از جمله نیازهای فرهنگی می باشند. این که چه مسجدی و با چه شرایطی و اینها همگی محل بحث است ولی اصل بحث یک امر قطعی است و غیر قابل تردید. البته بنده قائل به این نیستم که مساجدمان به نقش آفرینی در این زمینه در دوره کنونی توجه می کنند، ولی خالی بودن صحنه مجوزی برای ورود هر کس و ناکسی در این عرصه نمی شود. آن هم ورودی که انقلاب به گذشته ثمره آن شده است!

نمونه های این حضور مشئومانه را به کرات در محله های خودمان دیده ایم که ترویج نوعی بی بندوباری حداقل رویدادی است که محصول این طرز مدیریت و تفکر است.

البته مثل منی خیلی خیلی لمس تر از این حرفها هستیم ولی بالاخره آنقدر بی تفاوت بودیم که آن اتفاقی که نباید می افتاد افتاد. شب گذشته یکی از همین نهادهای فرهنگی وابسته به شهرداری جشنی را سالن اجتماعات مسجدمان (همین بیخ گوشمان!) برای کودکان و نوجوانان محله به صورت مختلط برگزار کرد. این که در این جشن دقیقا چه اتفاقاتی افتاده است بماند ولی همین را بگویم که تا به حال دوستان مسئول حلقه های صالحین را این قدر عصبانی ندیده بودم! ذکر اتفاقات برعهده حاضرین در جشن باشد (در قسمت نظرات بیان کنید) تا تهمت عدم اطلاع به بنده زده نشود ولی آنچه مرا به شدت عصبانی کرد و همان سبب شد دست به کیبورد ببرم این بود که مسئولین این جشن کذایی مسئولان فرهنگی سابق مسجد و اتفاقا از مربیان خود بنده بوده اند! واقعا اسفناک بود. انسان هایی که به شدت در انجام فعالیتهای فرهنگی توانمند بوده و هستند آمده اند توان خود را در اختیار سازمان سرمایه محور شهرداری گذاشته اند. این معنای صریح استخدام فرهنگ برای سرمایه است. این خطری نیست که برای اولین بار و فقط توسط بنده بیان شده باشد. این فریادی است که مدتهاست در گوشهای بسته این بزرگواران زده شده است. چه ساعاتی را که خود بنده با چندین نفر از این بزرگواران به بحث نشسته ام و حتی یک جواب قانع کننده از آنها نشنیده ام. تنها استدلالشان قدرشناسی مالی از فعالیتها و هنرهایشان است.

یک تمثیل: در زمین فوتبال اینکه که گل را با چه تاکتیک و چه تکنیکی بزنی و چه هنری را در به ثمر رساندن گل بروز دهی در درجه دوم اهمیت است، آنچه که در درجه اول اهمیت دارد این است که توپ را وارد چه دروازه ای کنی! گل به خودی که ده شاهی ارزش ندارد. نشناختن جریانها و نقش آفرینی در مسیرهایی که انتهای آن به ناکجا آباد ختم می شود چه معنایی جز بی بصیرتی دارد؟

بزرگواران بدانند که سمبه مجموعه ای را تیز می کنند که چهارسال بعد ممکن است در دست کسانی قرار بگیرد که سر سوزنی به ارزشهای مورد علاقه ما اعتقادی ندارند و در گذشته (و حتی حال) نشان داده اند اگر در هر مجموعه ای باشند (چه شهرداری، چه دولت و...) از هیچ تلاشی برای از بین بردن ارزشهای مذکور فروگذار نمی کنند.

این شد مثالی از استخدام فرهنگ برای سرمایه.

 . اما مثالی از استخدام سرمایه برای فرهنگ. چند وقتی است یکی از دوستان به فکر راه اندازی یک واحد تولیدی و مغازه فروش لباس و اقلام پوششی خانمها با رویکرد ترویج عفاف و حجاب است. بارها به بنده لطف داشته و ایده ها و فعالیتهایش را در این زمینه برایم مطرح کرده. گاهی اوقات از اینکه چنین کسانی این قدر دغدغه مند، اصولی و به صورت جدی و مولد پیاده کردن ارزشهای اسلامی را دنبال می کنند در تعجب فرو می روم که چه چیز باعث آن شده؟ و جواب می گیرم که قطعاعلت تربیت چنین جوانانی  وجود حکومتی است اسلامی که ریشه های آن با خون جوانانی آبیاری شده که هر کدام سری در عرش دارند. به این دوستم (آقا میلاد که قلبا به او ارادت دارم) تبریک می گویم و به خودم نیز تبریک می گویم که چنین دوستانی دارم و خدا را شاکرم که در زمانه ی زندگی می کنم که جامعه ای با چنین جوانهایی دارد. جوانهایی که تمامی تلاششان پیاده کردن دغدغه های فرهنگی رهبرشان است حتی در عرصه های اقتصادی.حتی اگر در این مسیر طعن و کنایه هم بشنوند و حتی تر اگر موفق هم نشوند.

این هم شاهد مثالی از استخدام سرمایه برای فرهنگ.

بحث اندر باب شهرداری و موازی کاری هایش با مسجد و چگونگی فرصت ساختن از این تهدید مجالی دگر می طلبد که اگر خدا بخواهد مفصل به آن خواهم پرداخت. لیک همین قدر بس باشد. ببخشید

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۹
تیر

تا دوسال قبل اولین روز ترم های دانشگاهی (حداقل در دانشگاه ما) چه نیمسال اول که از مهر شروع می شد و چه نیمسال دوم که اواسط بهمن، از روز دوشنبه بود. اوایل زیاد به این موضوع دقت نمی کردم تا اینکه حدود دوسال پیش دانشگاه تصمیم گرفت اولین روز تحصیلی شنبه شود. آن زمان یکی از دوستان می گفت علت این شروع از دوشنبه تقلید کورکورانه سیستم تحصیلی از مدل غربی بود. چرا که تعطیلی آخر هفته ی آن ها روز شنبه یا یکشنبه است و روز اول هفته شان می شود دوشنبه! خنده دار بود نه؟

این گذشت تا چند وقت پیش که به ذهنم رسید نکند ماه شروع ترم های تحصیلی را نیز براساس همین مدل غربی چیده اند؟ متأسفانه احساس می کنم حدسم درست بوده. در کشورهایی که جشن کریسمس دارند (عمده کشورهای غربی) سال تحصیلی از اوایل سپتامبر (اواسط شهریور) شروع می شود و تا اواخر ماه می (اوایل خرداد) ادامه می یابد. در طول سال نیز تعطیلی عمده شان تعطیلات زمستانی کریسمس است که از اواسط دسامبر به مدت دوتا چهار هفته (تا اوایل دی) به طول می انجامد. بدین شکل دو ترم تحصیلی شان در دو طرف تعطیلاتشان می افتد.

سیستم آموزشی ما نیز با کمی تغییر به همین شکل است که با در نظر گرفتن عید نوروز به وضع اسفباری دچار شده است. به شکلی که در نیمسال دوم ما  بازده آموزشی کاهش محسوسی دارد.

درحقیقت اگر می خواستیم مدلی منطقی داشته باشیم می بایست ترم تحصیلی مان (چه دانشگاه و چه مدرسه) از اول آذر آغاز می شد و بعد از سه ماه برگزاری کلاس، اسفند ماه به ارزشیابی آخر ترم اختصاص می یافت و بعد از گذراندن دوهفته تعطیلی نوروز ترم جدید از نیمه فروردین آغاز می شد و بعد از گذر سه ماه کلاس و یک ماه ارزشیابی آخر ترم در نیمه مرداد به پایان می رسید. سه ماه و نیم نیز اختصاص به تعطیلات تابستانی (که البته نامش باید تغییر کند) اختصاص می یابد.

در این مورد نیز همانند سایر مسائل کلان کشور می بایست هزینه فایده کرد و دید من حیث المجموع انجام این کار به نفع ماست؟ در این مسیر به نظر می آید مسائل زیر باید مد نظر قرار گیرد:

1. مصرف انرژی و میزان تغییر آن (کاهش یا افزایش)

2. میزان تغییر بازده آموزشی در مراحل تحصیلی مقدماتی در مدارس و عالی در حوزه و دانشگاه

3. مدیریت توزیع زمانی و مکانی مسافرتی و توریستی کشور

4. مدیریت توزیع زمانی و مکانی ترافیک در کلانشهرها

5. آب و هوا

6. توجه به شرایط خاص تحصیلی دانش آموزان با توجه به شهری یا روستایی بودنشان

7. توجه به تغییر زمان شروع و پایان سال تحصیلی بدین شکل با مدل جهانی

8. معضلات شروع طرح و اینکه مثلا به یکباره این تغییر انجام شود یا پلکانی

9. توجه به تغییر تقویم کاری مجموعه های خدماتی مرتبط (مثل سازمان سنجش و...)

و...

این لیست همین طور می تواند ادامه یابد.

به هر حال یک ایده است که باید تراز هزینه فایده ی آن را مبنای تصمیم گیری کرد. شاید هم در مجموع به نفع کشور نباشد. والله اعلم. باید تحقیق کرد.

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده