مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مذاکره با پشه

چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۴۰ ب.ظ
«امروز یه پشه اومد توی خونمون. 
هرکاری کردم که از در صلح آمیز، خودش از در و پنجره ی خونه بیرون بره نرفت.
 یه مدت پیداش نبود منم ولش کردم به حال خودش. 
یهو دیدم دستم رو نیش زده و داره بدجوری میخاره. 
نگو در تمام این مدت کمین کرده بود. 
هیچی منم عصبانی شدم و با پشه کش افتادم دنبالش اما فایده ای نداشت. 
عین فانتوم در میرفت و قایم میشد.
 رفتم حشره کش و برداشتم و دستم گرفتم. 
پشه که دید اوضاع بی ریخته، باچهارتا از دوستاش همگی اومدند طرفم.
نشستند روی دسته ی مبل. اومدم حشره کش و بزنم بهش و شرش و کم کنم که یهو داد زد : تو خجالت نمیکشی. در عصر تمدن و انسانیت از حشره کش استفاده میکنی. تو اصلا طرز کار با اینو بلدی؟
گفتم: چی میگی؟ این برای دفاعه. این همه تو و دوستات اومدین منو نیش زدین ، خونم و خوردین و رفتین هیچی نیست. من که میخوام دفاع کنم یهو انسانیت رفت زیر سوال!؟اصلا تو مگه انسانی؟! کلافه شدم از دستتون.
گفت: این خوی یه دنده گریت رو بذار کنار، محض رضای خدا یه بار بیا از در صلح باهم حرف بزنیم و مشکل رو حل کنیم. تا کی میخوای باهم جنگ و دعوا داشته باشیم. ما خواهان صلح و آشتی هستیم.
دیدم یه پشه برای من شده معلم اخلاق. بدم نمیگفت، تا کی اون خون منو بخوره و من بیفتم به جونش. اصلا این کار در حد پرستیژ و کلاس من نیست. یه آدم متشخص باید با همه دوست و رفیق باشه. گفتم : باشه قبول، بیا مذاکره می کنیم.
گفت : نه اینجا که نمیشه باید بیای توی خونه ی ما مذاکره کنیم.
گفتم : مگه اینجا چشه؟
گفت:نه، من اینجا راحت نیستم، نمیتونم حرف بزنم.
گفتم: قبول. هرجاییی که تو بگی میریم.
یهو وجدانم صداش در اومد،گفت مذاکره با یه پشه به نتیجه نمیرسه. این کارو نکن.
اما بالاخره اونقدر ناز اومد که منو کشوند دم در خونشون. گفتم: سریع مذاکره رو شروع کنیم که نصف کارام مونده.
بعدگفتم: ببین تو دیگه نباید منو نیش بزنی. خسته شدم از دستت. دست و پام به خون افتاد انقدر خاروندم.
گفت: باشه. قبول. من دیگه دست و پات رو نیش نمیزنم. اما تو هم باید در مقابل یه کاری بکنی. 
گفتم:چی؟
گفت: باید چرخه ی تولید حشره کش رو از کار بندازی. ما امنیت نداریم. با وجود حشره کش همیشه احساس نا امنی میکنیم. علاوه بر ما تمام حشرات و پشه ها هم عدم امنیت پیدا کردند. اصلا شما قانون حشره دوستی رو زیر پا گذاشتید. شما قاتل هستید. جانی هستید. صلاحیت استفاده از حشره کش رو ندارید.
وجدانم باز اومد سراغم و گفت: یک توافق نابرابر داره شکل میگیره، تو داری امتیاز بیشتری میدی. قبول نکن. 
اما از اونجایی که من معتقدم هر توافقی بهتر از عدم توافقه، و از طرفی این پشه ها جونم رو به لبم رسونده بودند به حرف وجدانم گوش ندادم و قبول کردم.
بهش گفتم:اوووو، یکم آروم تر. پیاده شو باهم بریم. حالا چه خبرته ، جانی جانی راه انداختی!؟ باشه قبول میکنم. من میرم با مسئول کارخونه صحبت میکنم. از کار میندازیمش.
گفت: یه چیز دیگه هم هست. تا الان هرچی حشره کش ساختین باید نابود بشه.
حرفش خیلی سنگین و هزینه بر بود. اما مجبور بودم. اینطوری برای همیشه شرش از سرم کم میشد. وجدانم هم که دید گوش به حرفش نمیدم دیگه ساکت شد و نگاه میکرد من چی کار میکنم.
گفتم: با این که خواستت خیلی سخته و هزینه بر هست اما اگه تو قول بدی که دیگه دست و پای منو نیش نزنی باشه قبول میکنم. اما اگه تو زدی زیر قولت من به مسئول کارخونه میگم چرخه رو دوباره راه بندازه.
پشه هم گفت: باشه به خونم قسم که سر عهد و پیمانم می ایستم و دست و پات رو نیش نمیزنم. اما اگر تو زدی زیر قولت من با تمام دوستام گزینه نیش رو میزاریم روی میز.
گفتم: قبول.
پشه گفت: حالا بیا توافق نامه بنویسیم.
هیچی توافق نامه را با شرح مذکور نوشتیم و من امضا کردم و اونم برای امضا یکم از خونش رو که در واقع خون من بود، زد پای توافق نامه. همه دوستاش هم خون زدند.
قرار شد فردا من برم دنبال تعلیق چرخه ساخت حشره کش در کارخونه. خداروشکر از اونجایی که نفوذ خیلی بالایی داشتم خیلی سریع کارخونه به حالت تعلیق دراومد و همه حشره کش ها رو هم نابود کردم. 
صبح تا شب دنبال همین کارها بودم. خسته و کوفته اومدم خونه و با خیال راحت خوابیدم. خواب بودم که دیدم صدای ویز ویز میاد. از خواب پریدم. برق و زدم. دیدم صورتم به شدت میخاره. توی آینه نگاه کردم. چشمتون روز بد نبینه دیدم 7-8 جای صورتم قرمز شده و به شدت میخاره. فهمیدم کاره پشه ها بوده. عصبانی شدم. حشره کش که دیگه نداشتیم. یه کتاب گرفتم دستم و به شیوه سنتی مثل گرگ نشستم تا پشه بیاد و به درک واصلش کنم. دیدم صداش میاد اما خودش نیست گفت : هی چرا انقدر عصبانی هستی؟چته؟
گفتم: تو زیر توافق نامه زدی. میکشمت. 
با یه صدای حق به جانبی گفت: نه. مواظب باش چی میگی، من به هیچ وجه زیر توافق نامه نزدم. اگه یادت باشه توافق کردیم من دست و پات رو نیش نزنم. اما صورتت رو توی متن توافق نامه قید نکردیم! این تویی که داری زیر توافق نامه میزنی. تازشم ما پشه ایم میفهمی پشه، اگه خون نخوریم میمیریم. غذامونه احمق... تو نفهم بودی که پای همچین توافق نامه ای و امضا کردی. حالا هم باید تا تهش بمونی، اگه فقط یک پا، فقط یک پا از این بچه ها کم بشه اون وقت گزینه نیش رو هممون میذاریم روی میز و بلایی به سرت میاریم که مرغای آسمون به حالت گریه کنند، فهمیدی یا نه؟
تازه فهمیدم چه کار بدی کردم. پشه ی حقه باز گولم زده بود و منه ساده لوح حتی یکم از مغزم استفاده نکرده بودم. کاش از اول به حرف وجدانم گوش داده بودم. کاش فکر نمیکردم عقل کلم و خیلی باهوش و سیاست مدارم. دیگه کارم به جایی رسیده که یه پشه برام خط و نشون میکشه... 
پایان...»

این متن رو در لاین دریافت کردم.
  • امیرحسین حاجی زاده

نظرات  (۴)

" ما هم گزینه ی نیش رو مذاریم روی میز ! ... " :)
خیلی جالب بود

مواظب باشید حرفاتون به کدخدا پشه نرسه که با یه نیش کارو تموم میکنه ..
پاسخ:
اگر قبول کردیم که آمریکا کدخداست اون وقت قبول میکنیم که با یه نیش کارمون رو تموم میکنه.
همون حرف آقای وزیر خارجه
سلام 
آدم متحجر و گروه فشار ، گویا پیام تدبیر و امید رو درک نکردی ؟ 
حتما باید با چماق اعتدال مضاعف پیام رو تو گوشت فرو کنند ؟ 

عالی بود .
  • علی اکبر قلیچ خانی
  • سلام برادر،اول این که  فکر کردم خودت نوشتی خوشحال شدم ولی خط آخر همه شادی مرا به هم ریخت.

    دوم  یک قاعده مهم اینکه شنونده هم بایستی عاقل باشد.

    سوم این که اگر پشه ای یافتی که دیدی صنعتت ، درمان و بهداشتت، علوم انسانی ات همه وارداتی از منزل جناب پشه هست و اگر روزی بخواهد خودش را سفت کند بیمارانت از بی دارویی و تجهیزاتی می میرند، صنعتت می خوابد، دانشگاهیانت بدون کتاب و  مرجع و به روزشدن می مانند و حتی پول رایجت از ارزش می افتد کمی باید تامل کنی که پشه یعنی چی...واقعیت موجود پشه داستان تان این است که رستم های این مملکت را با او سر میز کشانده و همه راضی شدند که میز مصالحه وسط گذاشته شود 

    من با این که دشمن را بزرگ کنیم مخالفم چون جسارت و شجاعت را از انسان می گیرد همانطور  با کوچک شمردن دشمن نیز مخالفم علتش هم معلوم است تدبیر برد انسان را ضعیف می کند.در این مقابله نه طرف مقابل پشه است و نه پیف پاف دست ماست .

    در مذمت روزنامه نگاران حرفه ای آوینی مرحوم نوشته  ژورنالیست حرفه ای از ترشح بزاق احساسات خواننده اش ارتزاق می کند....

    برای دیدن واقعیت بایستی چشمانت را خوب باز کنی و هر چیزی را همانطور که هست ببینی

    پاسخ:
    رابطه مستقیمی دارد با اعتقاد مجموعه مسئولین با ضرورت اقتصاد مقاومتی. روسیه بعد از تحریم اخیرش در کمتر از یکسال تمامی سیاست هاش رو مبتنی بر سیاست اقتصاد مقاومتی تغییر داد و حتی شرکای چندین و چند ساله اش را کار گذاشت و سراغ کشورهای کم خطر تر رفت.
    حرف شما صحیحه، اونا پشه نیستن و ما هم پیف پاف دستمون نیست. و اینها از قبل خوش خیالی مسئولین در سالهای اخیره
    یاعلی

     اکبر آقای عزیز حرف شما زمانی قابل تامل بود که وضعیت ما قبل و بعد از توافقنامه تغییر می کرد .
    یا بهتر بگم وقتی با هر عقب نشینی یک قدمی ما پشه ی داستان ده قدم جلو می آید و زبان تهدیدش بیشتر میشود ،ادامه دادن مذاکره چه معنی دارد. 
    میتوانستیم به این پشه ی محترم قول بدهیم دیگر پشه کش تولید نکنیم ، دیگر از بین بردن پشه کش های قبلی چه معنی داشت.
    آقای قلیچ خانی عزیز با توجه به حرف شما(دست کم نگرفتن دشمن و ....) شاید بتوان بر روی درست بودن اصل مذاکره بحث کرد ،اما هرگز نمی توان گاف ها و کلاه هایی رو که سر شخصیت این داستان رفته توجیه کرد .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی