مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

چهارشنبه سوری

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۴۵ ق.ظ

روی صندلی لم داده ام و از بین یخچال شیشه ای پر از نوشیدنی های گوناگون تصاویر مبهمی را از تقلای سرآشپز و دستیارهایش برای حاضر کردن سفارشات مشتریان (از جمله خودم) تماشا می­کنم. بوی روغن سوخته مشامم را پر کرده است. دو میز آن طرف تر زوج عاشقی(حداقل سعی می­کنند این گونه بنمایند) با ولع مشغول خوردن ساندویچ هستند. خانم که دارد غذایش را تمام می­کند، تلاش مذبوحانه­ای در پنهان کردن نگاه رقت بارش زیر نگاه محبت آمیزش به نحوه ی غذاخوردن شوهر دارد. در حالت عادی جمع این دو نگاه می­شود ترحم ولی این بار به نفرت نزدیکتر است. بی­خیال! باخود عهد بسته بودم قضاوت نکنم! مرد کت و شلوار مشکی نسبتاً نویی پوشیده است و زن مانتویی کرمی و کوتاه به تن دارد و شال سبزرنگ زیبایی بر سر کرده.

گه گاه از خیابان و پارک طرف دیگر آن صدای انفجار می­آید. پشت به خیابان نشسته ام تا مسببین این صدا را نبینم. آخرهای شب چهارشنبه سوری است. هرچند ندیدن واقعیات جامعه کار اشتباهی است ولی می­خواهم ساعتی به خود مرخصی دهم. روز پرکاری بود. خانه تکانی دم عید داشتیم تحت مدیریت مادر گرامی که این یعنی اجرای فرامین بدون ذره­ای تمرد. اضافه کنید به آن ذهن کلی­نگر مردانه­ی بنده را به دید جزئی نگر خانم والده! متأهلین می­دانند یعنی چه! پدرم کارش را راحت کرد. از بعدازظهر برای تعمیر دیوار پشت خانه همراه با کارگران به حیاط رفت. فکر کنم فردا را هم از مادرم برای دیوارکشی مرخصی بگیرد.

از همان بعدازظهر که صدای ترقه ها بلند شد گفتم به جای غر زدن بگردم دنبال یک نقطه مثبت در این کار! خوب، بی نتیجه هم نبود. اینکه اگر یک روزی حمله ای، جنگی چیزی شد، لااقل مردم یک خرده گوششان به این صداها آشناست! باتشکر از حضرات ترقه درکن! شایعه شده قیمت ملات چهارشنبه سوری (ترقه و...) دوبرابر شده. ای لعنت بر این آمریکای جنایتکار که در این یک قلم جنس استراتژیک هم ما را تحریم کرده است.

بومب!

این بار چندم است که صدای انفجاری مهیب شیشه­های مغازه را می­لرزاند و غذا را کوفت بقیه می­کند. می­روم دم در ببینم چه خبر است. شبیه صحنه جنگ است! جای جای خیابان گودال­های کوچک سفید و مشکی رنگ حاصل از انفجار خودنمایی می­کند. از داخل سطل آشغال آن طرف خیابان دودی متصاعد می­شود. خیابان تاریک و خلوت است. فقط سر چهارراه عده­ای رزمنده در سنگرهایشان جای گرفته اند و به آتشی که جلویشان شعله ور است می­خندند. حداقل من این گونه فکر می­کنم. چون چیز خنده دار دیگری را نمی­بینم. چه شجاعتی دارند! مابقی مردم فقط جرأت عبور از کناره­های خیابان را دارند. شاید هم دارند به مردم می­خندند. ولی نه! رزمنده وطن که به مردمش نمی­خندد. بی­خیال باز هم در دام قضاوت افتادم.

برگشتم و در جایم نشستم. مرد عاشق بی تفاوت به صدای مهیب کماکان درحال لمباندن بود و خانمش که از صدای انفجار ایستاده بود، حال نشسته و دست بر زیر چانه و بی مهابا از حالت رقت بار چهره اش نظاره گر غذاخوردن عزیزش بود. فکر کنم روابط چندان مستحکمی ندارند. چون تقریبا هیچ گفت و گویی بینشان رد و بدل نشد. مرد پشت به من نشسته و صورتش را نمی­بینم ولی از زیبایی همسرش می­توان نتیجه گرفت که او هم خوش سیماست، هرچند سوختگی های عمیقی بر روی دستانش دیده می­شود.

شانس آوردم. آخرهای شب است و نان­های ساندویچی درحال تمام شدن. همیشه دوست داشتم بدانم در پشت آن یخچال شیشه­ای مات چه کار می­کنند که مشتری نباید ببیند. ولی چه می­شود کرد، سهم ما از این لحظات فقط انتظار است و آب دهان را قورت دادن! 

  • امیرحسین حاجی زاده

چهارشنبه سوری

نظرات  (۸)

  • علی اکبر قلیچ خانی
  • سلام برادر، دو نگاه به نوشته ات دارم یکی داستان یکی تحلیلی اجتماعی، هر دویشان ضعف مشترکی که دارند این است که تو از علایمی مثل ویرگول و نقطه کمتر استفاده کرده ای. بعضی جملات را ویرگول معنایش را جا می اندازد. به این علائم خیلی توجه کن. اول داستان، اگر تعریفی که آخر پاراگراف در مورد تیپ آن دو نفر داده ای را اول می آوردی خواننده بیشتر می توانست با داستانت همراه شود . اول هنر نویسنده برای بیان مطلبش  بکار گیری تخیل خواننده است. تدوین را بیشتر کار کن. می توانستی به غذای خودت هم بپردازی می توانستی به نوشابه هاشان چطور میک می زنند و صندلی ها ، دیوار ساندویچی تا باورپذیر تر کنی برای خواننده و کمک بگیری از آن برای القای نظرت در آن خصوص. امتیاز کلی ات خوب است از پاراگراف دوم قلمت تند تر دویده.تمرین تمرین تمرین. بیشتر بنویس . مخصوصا همین سفری را که می خواهی بروی را می توانی 50،60 صفحه توپ دربیاری.
    اما تحلیل ات: جامعه مشحون تهدیدها و فرصت هاست. هنر بزرگان و اندیشمندان هر جامعه، تبدیل تهدید ها به فرصت است چهارشنبه سوری یکی از این تهدیدهاست که ظرفیت بسیار بالایی دارد به فرصت جهانی تبدیل شود. این که مردم را بترسانی از آن چه ترساننده است که هنر نیست . هنر آن است در کنار ذات برنامه های تفریحی که فرح و شادی دارد بتوانی امنیت هم بیاوری تا ابدالدهر نمی توان با این سبک کاری با چهارشنبه سوری مقابله کرد. فضای تهدید آلودی که در چند برهه سیاسی که با آن همزمان شود کشت و کشتار هم خواهی دید. به این بپرداز که جوانان بی تربیت را که باید تربیت کند و چگونه تا به فرصت تبدیل شود یاد همان گاو بازی اسپانیایی ها بیفت که چه پول مفتی را روانه اسپانیا کرد ... دارم مقاله می نویسم جای نظر... موفق باشی
    پاسخ:
    ممنون
    حق با شماست. جای ریزکاری بیشتر داشت. خیلی از چیزهایی را که مخاطب دوست داشت در مورد مغازه بداند ننوشتم. کمتر از یک ساعت وقت گذاشتم. حوصله ی ویرایشش رو هم نداشتم.
    کلا تعلیق معلیق رو هم که فاکتور گرفته بودم.
    در مورد نظرتون در مورد تحلیل هم اگرچه موافقم ولی باید مکالمه ف.زخمی رو هم درنظر گرفت.
    خیلی ممنون از نظرتون
    یاعلی
     
    با سلام خدا قوت
    متن قشنگ و قابل تاملی بود
    راستش همیشه با خودم فکر می کردم بعضیا چطور اینهمه جرات دارن و این کارا رو میکنن
    با توجه به اینکه حوادث وحشتناکی ک اتفاق میفته تو تلوزیون یا جاهای دیگه پخش میشه
    بچه ک بودم چهارشنبه سوری از ترس میرفتم زیر تخت تا اوضاع اروم بشه. البته زیر تختم ک بودم نگران پدر و مادرم بودم ک بیرون تختن
    فککنم پنجم ابتدایی میخوندم ک یبار چهارشنبه سوری ناچارا بیرون بودیم. هنوز عصر بود ولی صداها شروع شده بود. منو مانانم پیاده بودیم.از ترس نمیدونستم چیکار کنم.رفتیم سبزی فروشی به خاطر امنیتی ک تو سبزی فروشی بود یدفه خودمو ول کردم و زدم زیر گریه
    سبزی فروسه قش کرده بود از خنده. میگف دختر و پسر من همین الان بیرونن و کلی پول این ترفه هارو دادن تا بهشون خوش بگذره اونوقت تو گریه میکنی...
    حتی الانم ترجیح میدم تمام روز و شب چهارشنبه سوری رو بقول یکی از بچها تو خونه سنگر بگیرم

    برداشتی ک من از این موضوع دارم اینه ک مردم ایران افرادی فوق العاده و پرشور و نشاطن. استعدادای زیادی دارن و انصافا لایق زندگی عادی نیستن. و البته خالی کردن این شور و نشاط با ترقه و امثالش نشون میده ک متاسفانه اینهمه شور و نشاط و استعداد رو کجا بابد خرج کنن ک وظیفه امربمعرف و نهی از منکر رو برای افراد اگاه بالا میبره
    در مورد ارایش خانوما هم باید بگم ک واقعا کار هنری و وقت گیری هست
    اینکه چطور حتی روزای سخت امتحانات هم صبح زود پا میشن و کلی وقت میذارن برا مدل مو و.. نشون دهندهی قدرت استقامت و استعدادای بالاست ک متاسفانه دشمن خوب تونسته اینهمه استعداد رو بخودشون مشغول کنه
    یا ختی تو روابط دختر و پسر اینکه  مثلا یه پسر چطکر میتونه با چنتا دختر دوست باشه و هیچکدوم از اون یکی خبر نداشته باشه و خانواده هم کلا چیزی ندونه نشان از ظرفیت بالای این ملت داره ولی حیف...
    جالبش اینجاس ک اینا ک اینهمه میگن پول نداریم پول نداریم چطوری پول برا خریدن اینهمه مواد منجره و لوازم ارایشی ک اصلانم ضروری نیست و خیلیم گرونه دارن
    اگه مردم فریب رسانه های غربی رو نمیخوردن و همه ی ملت ایران عاشقانه و مخلصانه تمام استعداد ها و ظرفیتهاشون رو ور راه خدا برای نظام جمهوری اسلامی خرج میکردن، شاید الان تمام دنیا زیر پرچم اسلام بود
    مگه امام زمان عج برا چی نمیان
    ببخشید خیلی طولانی شد
    پاسخ:
    امر به معروف و نهی از منکر وقتی این به قول شما ظرفیتها را درست کانال کشی نکرده ایم کار بیهوده ای است
    یاعلی
  • علی اکبر قلیچ خانی
  • قلم تند رفته نشانه خوبی است منظور این که موتورت گرم شده و بکار افتاده .
    رانندگی هم برای خیلی ها  ترس دارد و اصلا دنبالش نمی روند. بیشتر کشته هامان در این چند سال اخیر در تصادفات رانندگی است این که دلیل نمی شود ماشین و لذت رانندگی را حذف کرد. باید تحلیل و بررسی کرد و برای هر یک راه حلی داد

    پاسخ:
    ممنون

    منظورتون از کانالکشی رو متوجه نشدم

    امر بمعرف و نهی از منکری که گفتم وظیفه ی افراد آگاهه، اینطوریه که مثلا من از پسر عمه ی 15سالم میپرسم: میشه برام توضیح بدی از این انفجار بارونی که را میندازید چه لذتی میبری؟ اغلب میگن هیجان داره. خب لذتش به فجایعی ک اتفاق میفته می ارزه؟ این که هر سال اینهمه دست و انگشت قطع میشه و چشم سالم کور میشه و اینهمه امار سوختگی داره، هیجان دلچسبیه ؟

    دوست می داری هیجانات دیگه ای رو هم امتحان کنی؟

    بعد اینجاش دیگه دست شماست که هر راهی رو که میخواید نشونش بدید.

    مثلا قبل چهارشنبه سوری بگید بیا امسال یه هیجان دیگه ای رو تجربه کن پولی رو که قرار بود بدی به مواد محترقه بده چند دست لباس نو بخریم، ببریم یتیم خونه یا جای دیگه برا کودکان بی سرپرست. بهت قول میدم لذتی که از خوشحالی اونا میبری  و تجربه ای ک از هدیه دادن به افراد نیازمند بدست میاری باعث میشه که دیگه به این بچه بازیای خطرناک راضی نشی.

    یا کارای دیگه از این دست...

    البته من خودم تابحال این کارو نکردم. برای نمونه عرض کردم

    یعنی شما میگید این مدل که هم توش امر بمعروف داره و هم نهی از منکر، بیهودس؟

    یه مطلب قابل توجه هم که شاید بد نباشه به بعضیا یاد آوری کنیم این مسئله س که بعضی از رسانه های خارجی  این مثلا ایجاد هیجان در ایران رو، برای کشورهای دیگه پخش میکنن و ایران و ایرانی رو وحشی و جنگ طلب میخونن واونوقته که جرات پیدا میکنن بگن: "ایران صلاحیت انرژی هسته ای رو نداره. و یا بدتر، کل دفاع مقدس رو میبرن زیر سوال و میگن همینا از سر همین اخلاق وحشی گریشون جنگو بردن. و دفاع مقدس، جنگ حق و باطل ، شهید و شهادت کشکه. ما میخواستیم کمکشون کنیم نذاشتن." و شاید این یکی از مصداق های تحریف ارزشهای دفاع مقدس باشه که حضرت آقا گفتند.

    پاسخ:
    امر به معروف و نهی از منکر وقتی واجب است که احتمال تأثیر باشد. به شما قول میدهم این مثال شما و مثالهایی شبیه آن به هیچ وجه جواب نمیدهد. شاید اگر به پسرعمه تان میگفتید به جای چهارشنبه سوری بیا برویم راهیان نور اونجا صدبرابر این ترقه بازی ها هست (توی رزم شبها و...) شاید تأکید میکنم شاید جواب میداد. به هر حال این طور نگاه عاقلانه محض به رفتارهای اجتماعی ملت، انتقالش بدیشان اصلا ممکن نیست.
    خیلی جای بحث دارد. دعا کنید شاید توفیق بحث مفصلی درباره آن دست داد.
    یاعلی 

    مطلب دیگه ای که جیگر آدمو میسوزونه اینه که:

    هرجامعه ای که بخواهد سالم زندگی کند، باید تدابیر لازم را برای جمع کردن چهارشنبه سوزی(سوری) بیندیشد. که بعضا الانم انجام میشه مثلا همین که پلیس میاد یه عده رو جمع میکنه. یا بعضی برنامه های تلوزیونی ک میخوان فرهنگ سازی کنن. البته خیلی کارا باید کرد و تازه اول کاریم.

    ولی هدف جامعه ی ما که فقط زندگی سالم نیست مادر کشوری اسلامی و شیعی زندگی میکنیم و اصلا باید به سمت و سوی دیگری برویم. سرگرمی هایی مثل چهارشنبه سوزی ک سهله بعضی سرگرمی های رایانه ای و حتی بعضی هیجان های کاذب شهربازی ها هم نباید در جامعه ی ما باشه.

    مطلب را با یک روایت روشن میکنم و تمام:

    جابر بن عبدالله انصاری(از صحابه ی پیامبر ص که تا امام باقر ع را درک کردند) نقل میکند که: "روزی در کوچه های مدینه راه میرفتم که چشمم به چند کودک افتاد که باهم گردو بازی می کردند؛ یک کودک هم انجا بود ولی با آنها بازی نمیکرد. گفتم شاید گردو ندارد و بازی اش نمی دهند. چند عدد گردو برایش بردم و گفتم بیا تو هم برو با آنها بازی بکن. یک دفعه دیدم نگاه عاقل اندرسفیهی بمن کرد و این آیه ی شریفه را تلاوت کرد: " أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (115 مومنون)" آیا چنین پنداشتید که ما شما را به عبث و بازیچه آفریده‏ایم و هرگز به سوى ما بازگردانده نمى‏شوید؟!

    که بعدا متوجه شدم آن کودک وجود مقدس حضرت امام سجاد ع بودند."

    آقای حاجی زاده این برخورد امام سجاد ع نمونه ی یک امر بمعروف و نهی از منکر هست بدون کانال کشی.

     

    البته من منکر این نیستم که بعضی بازی ها برای رشد کودکان و ایجاد ذهن خلاق و.. لازم و حتی ضروری هستند اما نه خیلی از بازی ها مخصوصا که برای کودکان 20،30 یا حتی 50 ساله باشه.

    دیگه خیلی حرف زدم. خیلی معذرت میخوام.

    پاسخ:
    به شما اطمینان بدهم که بر این سبیل نمیشود حکومت داری کرد. صرف چشم دوختن به نقطه آرمانی ما را به آن نمیرساند. نقشه راه میخواهد. و مطمئن باشید در این نقشه راه باید نشست ظرفیتها را مدیریت کرد تا طی مثلا دویست سال به آن نقطه ای که شما میگویی بتوان رسید.
    البته که در عصر غیبت بعید میدانم بتوان به آن رسید.
    به هر حال آرمانی فکر کردن خیلی مفید است و من به شما تبریک میگویم ولی کافی نیست. یعنی مشکلی را حل نمیکند.
    باید نشست فکر کرد.
    معصومین هم همین را از ما میخواهند. فکر کردن. که البته با نکات پست شب (که از شما گرفتیم) به هدف خواهد رسید.
    یاعلی
    سلام
    چرا آدرس ساندویچی رو ندادی ؟ 
    ساندویچ هاش خوب بود ؟ 

    پاسخ:
    کلا حال میکنم با زاویه دیدتون!
    یاعلی
    سلام
    مطلب خوبی بود و نکته ی برجسته ی اون «باز هم» تنها بودن شما در ساندویچی بود.
    بنظرم توجهت به چند مطلب باید کمتر می بود ، به خیلی چیزا هم باید بیشتر می شد و با دقت بیشتری هم نوشته می شد تا جذابیت بالاتری رو به خواننده القا می کرد...
    موفق باشی.
    یا علی
    سلام
    داستانک زیبایی بودهر چند فراز و فرودهایی داشت.
    اما خب چهارشنبه سوری هم عالمی دارد من خودم همیشه چون دوست نداریم مزاحم دیگران شویم به همراه خانواده به بیرون شهر میرویم آتشی و ...
    با آرزوی موفقیت.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی