اعتماد به ساختار یا اعتماد به اشخاص؟
«و ما ابرئ نفسی ان النفس لامارة بالسوء الا ما رحم ربی»
این آیه در شأن نفس بیان شده. گوینده اش هم سلیم النفسی چون یوسف نبی است. ایشان که عصمت اش از طرف خدا امضا شده نفس خود را مبراء از خطا نمی داند.
مثل منی که تکلیفش مشخص است.
در کارهای اداری، تشکیلاتی و در یک کلام سیستمی هیچ گاه نباید نقاط عطف تصمیم گیری را در اختیار نفس آدمی گذاشت. هر چقدر هم آن نفس سلیم باشد امکان لغزشش هست. اگر هم مسئول فعلی از خطا مبرا باشد (که نیست) چه ضمانتی است نفر بعدی که جای او بیاید همین درجه از سلامت نفس را داشته باشد؟
همواره باید به دنبال تأسیس ساختاری بود که اثر انحراف نفس افراد بر روی کیفیت و جهت گیری آن ساختار را به حداقل برساند. البته صفر کردن این اثر تقریبا غیر ممکن است. ولی حداقل کردن آن ممکن.
شورایی کردن ساختار بدیهی ترین و در دسترس ترین راه حل است. تأسیس نهادهای نظارتی راه حل بعدی است. جایگزین کردن نیروی انسانی با عملگرهای الکترونیکی راه حلی دیگر است و...
به نظر می آید اعتماد به ساختار سهل الوصول تر از اعتماد به اشخاص است. هر چند اعتبار هر سیستمی معمولا به یک شخص منتهی می شود. (در بنگاه های خصوصی سهامداران و در نهادهای اجتماعی و حکومتی بسته به رتبه اش تأیید شرعی یک فقیه)
علی ای حال!
در بحث مسجد ما آنچه که سبب تأسیس هیئت امنا شد عدم اعتماد به اشخاص و لزوم اعتماد به ساختار بود. ساختار شورایی امنا تا حدی این اعتماد را تأمین می کند.
آنچه که در این برهه مهم می نماید عدم بازگشت به فردمحوری (=نفس محوری) و لزوم پایبندی به خرد جمعی است. بی خودی هم سر افراد مختلف قسم نخوریم. وقتی من خودم خودم را برای هیچ کاری صددرصد تأیید نمی کنم چگونه می توانم روی سلامت نفس دیگری صددرصد قسم بخورم؟
نکته آخر:
البته هر مجموعه شورایی هر چقدر هم اعضایش از سطح فهم و شعور بالایی برخوردار باشند باز مواقعی هست که بن بست های تصمیم گیری در بین شان بوجود می آید. اینجا لازم است فصل الخطاب در اختیار یک نفر باشد تا قضیه از بن بست در بیاید.
ولی این به معنای اختیار تام صاحب فصل الخطاب برای انجام کارها بدون اطلاع شورا (در اینجا امنا) نیست.
این را گفتم تا بزرگواران بدانند تصمیماتی که در هیئت امنا اخذ می شود مستقیما متوجه امام جماعت مسجد آقای صادقی نیست و اگر احیانا نقاط قوت یا ضعفی در تصمیمات دیده می شود انتسابش به کل امناست نه ایشان.