نکاتی از استاد بهرامی2
خلاصه و نتیجه پست قبل این بود که انسان چه مؤمن باشد و چه کافر به هر قیمتی میخواهد از کاستی ای که در وجودش تنیده شده (گذر زمان و کاهش سرمایه ای به نام عمر) نجات پیدا کند. در این پست میخواهیم بدانیم آیا راهی برای جلوگیری از این کاستی و حتی تبدیل آن به فزونی هست؟
در حیطهی حساب عادی بشری، ما این کاهش عمر را کاستی میبینیم. بشر مرگ را نقطه پایان میبیند. یعنی یا به وجود جهانی ماورای این دنیا اعتقاد ندارد یا مرگ را شروع بدبختی میداند. روی همین حساب است که غرب اینهمه سرگرمی را برای بشر درست کرده است. علّت اساسی این همه سرگرمی این است که نمیخواهد خودش را در یک کاستیِ ناخواسته ببیند. ما هم به اشتباه فکر کردهایم به این سرگرمیها نیاز داریم، درحالیکه ماها نیاز نداریم.
اما آیا خداوند سبحان انسان را در این کاستی رها کرده؟ اگر خیر چه راه حلی برای آن بیان فرموده؟
در آیات بعد خدای متعال این مژدگانی بزرگ را به ما میدهد که اینطور که معمولِ انسانها فکر میکنند، این مسئله راهی به سمتِ بن بست نیست. یک چیزی در وجود ما نهفته است که میتوانیم جلوی این کاستی را بگیریم، بلکه این کاستی را به فزونی تبدیل کنیم. آیهی إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا...، و خیلی جاهای دیگر از قرآن، این در را به روی ما باز میکند که راهی هست. چه مژدگانیای برای بَشَر بالاتر از این که راهی هست و این مسیر بن بست نیست؟
البته دقت کنید! ما جزئیاتش را بحث نکردیم؛ که حالا خودِ کاستی چی هست، خودِ افزایش و رشد چی هست؟ ممکن است بعد، اصلاً حقیقتِ کاستی را جورِ دیگری ببینیم، که انسان آن موقعی در افزایش است که خودش را در کاستی میبیند. به هر حال هنوز به آنجا نرسیدیم. ولی یک مثال بزنیم که ببینید امکان دارد در کاستی رشد باشد:
شما یک دانه یا یک هسته ی خرما را در نظر بگیرید. یک وقتی همین هستهی خرما را میبَریم و آسیابش میکنیم، آن وقت دیگر این هسته را از حقیقتِ خودش انداختهایم. این، دیگر نه خرماست و نه هستهی خرما و نه درخت خرما؛ یک وقت هست همین هستهی خرما را زیرخاک میگذاریم، شرایط پیرامونش را هم فراهم میکنیم، این هستهی خرما بهعنوان خودش، الآن در رشد است؛ در هر دوحالت هسته خرما دچار کاستی شد و حداقل برحسب ظاهر نابود شد لکن در حالت دوم که هستهی خرما در درونِ زمین است و داریم به او آب میدهیم، اگر ۴ سال دیگر بیاییم سراغش گرچه هسته نیست و لی هیچکسی هم نمیگوید آن هستهی خرما نابود شده است، اتفاقاً میگویند این هستهی خرما رشد کرده است، یعنی - بهعنوان هستهی خرما و خرما - رشد کرده است؛ درحالیکه شما ممکن است همان هستهی خرما را صد سال نگهدارید؛ اگر همینجوری نگهاش دارید، رشد ندارد، ممکن است آسیابش کنید، در این صورت، دیگر، هسته هم نیست، آن طرف تر رفته و لذا دیگر بالکُل، زمینهی رشد از آن گرفته میشود، دیگر آنوقت، اَزَش خرما هم در نمیآید.
انسان هم یک موجودی است که در دگرگونی است، (یعنی کاستی دارد و فزونی دارد) من الآن در کدام مسیرم؟ اگر در مسیر افزایش و رشد هستم چقدر است؟ چه جور است؟ با حساب است؟ بیحساب است؟ روی نظم و قاعده است؟ همینجوری خودرو است؟ اگر در مسیر رشد نیستم، دارم کم میشوم، چه جوری دارم کم میشوم؟ این که کم میشوم مطلبی است که باید به آن توجه کرد. منظور هم این نیست که برویم کتاب مطالعه کنیم، نه، آدم به خودش برگردد، یک وقتهایی را بگذارد، یکی دو دقیقه، همین آیهی شریفهی إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ را با خودش زمزمه بکند، اُمید است اینها انسان را به یک سرانجام روشنی برساند، والا اگر انسان همینجوری سَرَش را پایین بیندازد و هرچه آمد و هرچه شد و اینها...، معلوم نیست انسان را بهجای روشنی برساند. کما اینکه در هیچ کارِ دیگری هم ما اینجوری بهجایی نمیرسیم...
در جاهای دیگر که ما یک کاستی و زیانی را احساس میکنیم، چه جور خود را از این زیان و کاستی بیرون میکِشیم؟ آغازش توجه به اَصلِ همین قضیه است(یقظه). یعنی کسی از کاستی و زیان بیرون میآید که توجّه به خودِ کاستی و زیان دارد. هر چه توجّهش جدّیتر باشد اُمیدِ اینکه از این کاستی و زیان بیرون بیاید بیشتر است.
ان شاءالله ادامه دارد...
- ۹۲/۰۹/۲۹