مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

۹ مطلب با موضوع «حکمتها» ثبت شده است

۲۴
مهر

وَ مِنْ کَلام لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ 

لَمَّا اَظْفَرَهُ اللّهُ بِاَصْحابِ الْجَمَلِ، وَ قَدْ قَالَ لَهُ بَعْضُ اَصْحابِهِ: وَدِدْتُ اَنَّ اَخى فُلاناً کانَ شاهِدَنا لِیَرى ما نَصَرَکَ اللّهُ بِهِ عَلى اَعْدائِکَ.

فَقالَ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ: اَهَوى اَخیکَ مَعَنا؟

فَقالَ: نَعَمْ،

قالَ: فَقَدْ شَهِدَنا، وَ لَقَدْ شَهِدَنا فى عَسْکَرِنا هذا اَقْوامٌ فى اَصْلابِ الرِّجالِ وَ اَرْحامِ النِّساءِ، سَیَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ، وَ یَقْوى بِهِمُ الاْیمانُ

نهج البلاغه، خطبه 12

 

 

پس از پیروزى در جنگ جمل در سال 36 هجرى یکى از یاران امام علیه السّلام گفت: دوست داشتم برادرم با ما بود و مى‏ دید که چگونه خدا تو را بر دشمنانت پیروز کرد.

امام علیه السّلام پرسید: آیا فکر و دل برادرت با ما بود. گفت: آرى. امام علیه السّلام فرمود: پس او هم در این جنگ با ما بود، بلکه با ما در این نبرد شریکند آنهایى که حضور ندارند، در صلب پدران و رحم مادران مى ‏باشند، ولى با ما هم عقیده و آرمانند، به زودى متوّلد مى‏ شوند، و دین و ایمان به وسیله آنان تقویت مى‏ گردد.

 

انسان اصولا نمی تواند در برابر اتفاقات تاریخ بدون موضع عبور کند. خصوصا اگر یک طرف ماجرا جریان حقی وجود داشته باشد. هر کسی بالاخره باید مشخص کند که در لشگر امام حسین ع است یا در صف یزیدیان! و بالتبع بهره مند می شود از پاداش و جزای متناسب با عملکرد هر یک از دو گروه.

این بیان نورانی را پیوند دهید به آن آیه قرآن: «یوم ندعوا کل اناس بإمامهم»

کلا روز قیامت هر گروهی را (نه هر شخصی را) به واسطه اینکه امامش کیست (حال امام حق یا امام کفر) فرا می خوانند. در جریانات دنیا نیز همواره باید گشت امام حق و موضع او را یافت و موضع خود را با موضع او تطبیق داد.

این نمی شود که بگوییم مثلا در 8 سال دفاع مقدس جنگی در گرفت و عده ای نیز یکدیگر را کشتند و به ما چه؟! باید ببینیم امام حق در این ماجرا چه موضعی داشته؟ «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله علیهم»

حتی در دعواهای باطل با باطل نیز باید موضع امام حق را دانست. اینکه مثلا حضرت رضا ع در درگیری بین برادران عباسی چه موضعی در پیش گرفته بود؟ سپس سیره حضرات را استخراج کنیم تا در هر جای دیگری بتوانیم نظر ایشان را نسبت به مسائل بفهمیم. 

این قضیه حتی در بحث های روزمره ما هم قابل تعمیم است. در یک نزاع خیابانی بین دو طرف نیز همواره باید دید حق با کیست و از حق دفاع کرد.

اگر قوه قضائیه برای کسی حکمی صادر کرد (مثلا قصاص نفس) با زبان و رفتار خود به گونه ای القا نکنیم که ما طرفدار معدومیم و طرفدار عمل شنیع او. همانند کسانی که برای یک معدوم در محله ما دسته عزاداری آنچنانی گرفتند و کل محله را با پوسترهای آقا پوشاندند!

همواره باید تعیین کنیم که در کدام جبهه ایم. برای تمامی اتفاقات تاریخ.

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۶
مهر

... ما امر به معروف و نهى از منکر را در دایره کوچکى قرار داده، و به مواردى که ضررش براى خود افرادى است که مرتکب می شوند، یا ترک مى‏کنند، محصور ساخته‏ ایم در اذهان ما فرو رفته که «منکرات» فقط همین هایى هستند که هر روز می ‏بینیم یا می‏ شنویم. مثلًا اگر در اتوبوس نشسته‏ ایم، موسیقى گرفتند، یا فلان قهوه خانه کار خلافى را مرتکب شد، یا در وسط بازار کسى روزه خورد، منکرات می باشند، و باید از آن نهى کرد. ولى به آن منکرات بزرگ توجه نداریم. آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین می برند، حقوق ضعفا را پایمال مىی کنند و ... باید نهى از منکر کرد. اگر یک اعتراض دسته جمعى به ظلمه که خلافى مرتکب می شوند، یا جنایتى می کنند، بشود، اگر چند هزار تلگراف از همه بلاد اسلامى به آنها بشود که این کار خلاف را انجام ندهید، یقیناً دست بر می دارند. وقتى که بر خلاف حیثیت اسلام و مصالح مردم کارى انجام دادند، نطقى ایراد کردند، اگر از سراسر کشور، از تمام قرا و قصبات، از آنان استنکار شود، زود عقب‏ نشینى می کنند.

خیال می کنید می توانند عقب‏ نشینى نکنند؟ هر گز نمی توانند. من آنها را می شناسم. من می ‏دانم که چکاره ‏اند! خیلى هم ترسو هستند! خیلى زود عقب ‏نشینى می کنند. لیکن وقتى که دیدند ما از آنها بی عرضه تریم، جولان می دهند ...


کتاب ولایت فقیه

صفحه 118

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۷
اسفند

عزیز ناآشنایی در قسمت پیام خصوصی بنده نوازی کردند. خودش به قاعده­ ی یک پست بود و البته پست مهمی هم بود که باز هم حیفم آمد محرومتان کنم. ممنون از این دوست و ممنون از شما که میخوانیدم:

«سلام و خدا قوت

خدارو صدهزار مرتبه شکر ک جوونایی مثل شما هنوز بیدارن و نمیخوان مرده ای میان زندگان باشن

التماس دعای زیاد دارم و جسارتا یه نکته مهمی رو خواستم یادآوری کنم

اونم اینه ک فکر نمیکنن سربازی امام زمان بدون عبادت و نماز شب و گریه و التماس شبانه و توسل به خانه اهل بیت امکان داشته باشه

شاید خیلی وقتا خیلی عملیاتای زمان جنگ زیاد پیروز شدنی نبودن ولی بخاطر اخلاص و توسل خدا مهر پیروزی روشون زده و برعکس شاید امروز خیلی کارا بشه عملیاتی بشه ولی اگ خالص نباشه و عبادت شب همراش نباشه شاید....

جسارت این حقیر رو حلال کنید

 

سید مرتضی آوینی:

عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است. اما عاشق میگوید که بیدار باش، در راه خدا باش تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجودی حق اتصال یابد.

عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است، اما عقل معاد میگوید که همه چشم ها در ظلمات محشر،  در آن هنگامه ی فزع اکبر از هول قیامت گریانند، مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد.

عقل معاش میگوید ک شب هنگام خفتن است، اما عقل عاشق میگوید چگونه میتوان خفت وقتی که هنوز خون گرم عاشورااز زمین کرب و بلا میجوشد و تو را فرا میخواند؟

چگونه میتوان خفت وقتی که جهان ظلمت کده ی کفرآبادیست ک در آن احکام حق مورد غفلت است؟

نه، شب هنگام خفتن نیست.»

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۵
اسفند

فرض کنید حضرت امیر(علیه السلام) نشستند بالای منبر (یا مثلاً گوشه مسجد یا مثلاً سر کلاس درس جای استاد یا...) و شما از ایشان خواستید که موعظه‌تان کنند. فکر می‌کنید حضرت چه بگویند؟ چه بگویند که هم به حال من و شما بیاید و هم ترقی‌مان دهد که جز این از معصوم انتظار نمی‌رود.

جناب سید رضی در کتاب نهج‌البلاغه امیر مؤمنان (علیه السلام) ذیل حکمت 150 جمله‌ای دارد که ذهن مخاطب حقیقت جو را مشغول می­کند:

«قال الرضى و لو لم یکن فى هذا الکتاب إلا هذا الکلام لکفى به موعظة ناجعة و حکمة بالغة و بصیرة لمبصر و عبرة لناظر مفکر.

سید رضی: اگر در این کتاب جز این گفتار نبود، برای اندرز سودمند و حکمت رسا و بصیرت انسان بصیر و عبرت‌آموزی برای نگرنده‌ی اندیشه کننده کافی بود.»

چند سال پیش این حکمت را عزیزی نشانم داد. عباراتش تکان دهنده است. گذشت تا همین چند وقت پیش (شاید یکی دو ماه) که به ذهنم رسید بارگذاری‌اش کنم. آدرسش رو فراموش کرده بودم. فکر می‌کردم در قسمت خطبه‌هاست. گشتم ولی پیدایش نکردم. تا اینکه قسمتی از آن را در یکی از نشریات دانشگاه دیدم. همراه با آدرس. (که اتفاقاً نشریه سیاسی معتدلی هم بود!)

در هر صورت.

ما حرف سید شریف را نفهمیدیم ولی کلمات غرای حضرت رو بر خودم منطبق دیدم.

ابایی از طولانی شدن متن نداشتم چون چند جمله اول را که بخوانی تا آخر خواهی رفت.

ان‌شاءالله سعی کنیم از کسانی که حضرت می‌فرمایند نباشیم. دعا بفرمایید.

 

وَ قَالَ [علیه السلام] لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ یَعِظَهُ:

و درود خدا بر او، به مردى که از ایشان درخواست اندرز کرد فرمود:

«لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ وَ یُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ

از کسانى مباش که بدون عمل دل به آخرت بسته و توبه را به واسطه آرزوی طولانی به تأخیر انداخته،

 

یَقُولُ فِى الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ

درباره‌ی دنیا مثل زاهدان سخن می‌گوید، اما در عمل همانند دنیادوستان است،

 

إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ

اگر از دنیا به او دهند سیر نمی‌شود، و اگر از آن محرومش کنند قانع نگردد،

 

یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ وَ یَبْتَغِى الزِّیَادَةَ فِیمَا بَقِیَ

از شکر آنچه به او داده‌شده ناتوان است و در آنچه باقی‌مانده زیاده‌خواه است،

 

یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِى وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِى

دیگران را از بدی پرهیز می‌دهد اما خود پرهیز نمی‌کند و به آنچه خود نمی‌کند فرمان می‌دهد،

 

یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ یُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ

نیکوکاران را دوست دارد، اما مانند آنان عمل نمی‌کند و گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکى از گناهکاران است،

 

یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ یُقِیمُ عَلَى مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ

و در اثر گناهان فراوان مرگ را ناخوش دارد و بر کاری که به خاطر آن از مرگ می‌هراسد اصرار می‌کند (و آن را ترک نمی‌کند)،

 

إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً

اگر بیمار شود (از کارهای بدش) پشیمان می‌شود و اگر سلامت یابد با احساس امنیت سرگرم دنیا می‌شود،

 

یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ

هرگاه در عافیت باشد دچار خودپسندی شود و هر بار به بلا گرفتار آید ناامید گردد،

 

إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً

اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را می‌خواند؛ و اگر به آسایش دست یابد مغرورانه از خدا روى بر می‌گرداند،

 

تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا یَظُنُّ وَ لَا یَغْلِبُهَا عَلَى مَا یَسْتَیْقِنُ

هوای نفس در انجام آنچه به آن گمان دارد بر ایشان چیره شود، اما او در انجام آنچه بدان یقین دارد بر هوای نفس غالب نشود.

 

یَخَافُ عَلَى غَیْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ

براى دیگران هرچند گناهى کمتر از او دارند نگران است و به بیش از حد به عملش امیدوار است،

 

إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ

اگر بی‌نیاز شود سرکشی کند و فریفته گردد و اگر تهی‌دست گردد مأیوس و سست شود،

 

یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ یُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ

هنگام عمل کوتاهى ورزد، و هنگام تقاضا زیاده خواهد،

 

إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ

چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را برگزیده و توبه را به تأخیر اندازد،

 

وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ

و چون رنجى به او رسد از وظایف دینی خود دورى گزیند،

 

یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا یَعْتَبِرُ وَ یُبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لَا یَتَّعِظُ

عبرت‌آموزی را برای دیگران طرح می‌کند اما خود عبرت نمی‌گیرد، در پند دادن مبالغه می‌کند اما خود پند نمی‌پذیرد.

 

فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ

سخن بسیار می‌گوید، اما کردار خوب او اندک است!

 

یُنَافِسُ فِیمَا یَفْنَى وَ یُسَامِحُ فِیمَا یَبْقَى

براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد اما از آخرت جاویدان به آسانی می‌گذرد؛

 

یَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً

غنیمت (انفاق در راه خدا) را خسارت و خسارت (امساک از انفاق) را غنیمت می‌پندارد،

 

یَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ

از مرگ می‌ترسد اما فرصت را از دست می‌دهد،

 

یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ

گناه دیگران را بزرگ می‌شمارد، اما گناهان بزرگ خود را کوچک می‌پندارد،

 

وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ

و طاعت خویش را بزرگ می‌شمارد درحالی‌که همان را از دیگران ناچیز می‌انگارد،

 

فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ

در نتیجه مردم را سرزنش می‌کند و در حق خویش آسان می‌گیرد،

 

اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ

خوش‌گذرانی با سرمایه‌داران را بیشتر از یاد خدا کردن در کنار مستمندان دوست دارد،

 

یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ

به زیان دیگران و به نفع خود حکم می‌کند اما هرگز به نفع دیگران و بر زیان خود حکم نخواهد کرد.

 

یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِى نَفْسَهُ

دیگران را راهنمایی می‌کند و خود را گمراه می‌سازد.

 

فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِى وَ یَسْتَوْفِى وَ لَا یُوفِى وَ یَخْشَى الْخَلْقَ فِى غَیْرِ رَبِّهِ وَ لَا یَخْشَى رَبَّهُ فِى خَلْقِهِ 
پس دیگران از او فرمان برند و او خدا را نافرمانی می‌کند. حق خود را کامل میستاند و حق دیگران را کامل نمی‌دهد. در غیر راه خدا از مردم بیم دارد اما در حق مردم از خدا بیم ندارد.»



به دوستانی که دنبال نهج‌البلاغه با ترجمه خوب می‌گردند، ترجمه آقای شیروانی رو توصیه می‌کنم.

التماس دعا

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۵
دی

اگر امر به معروف هم میخواهی بکنی خیلی آهسته، مثل آینه باش! آینه داد نمیزند «یقه ات بد است!» وقتی رو به روی آینه می ایستی جیغ نمیکشد «چرا موی سرت اینجور است؟!» 

خیلی سکوت محض است! 

خیلی آهسته، 

هیچ کس خبردار نیست، 

جز تو و آینه...


علامه حسن زاده آملی

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۹
آذر

خلاصه و نتیجه پست قبل این بود که انسان چه مؤمن باشد و چه کافر به هر قیمتی میخواهد از کاستی ای که در وجودش تنیده شده (گذر زمان و کاهش سرمایه ای به نام عمر) نجات پیدا کند. در این پست میخواهیم بدانیم آیا راهی برای جلوگیری از این کاستی و حتی تبدیل آن به فزونی هست؟

در حیطه‌ی حساب عادی بشری، ما این کاهش عمر را کاستی میبینیم. بشر مرگ را نقطه پایان میبیند. یعنی یا به وجود جهانی ماورای این دنیا اعتقاد ندارد یا مرگ را شروع بدبختی میداند. روی همین حساب است که غرب این‌همه سرگرمی را برای بشر درست کرده است. علّت اساسی این همه سرگرمی این است که نمیخواهد خودش را در یک کاستیِ ناخواسته ببیند. ما هم به اشتباه فکر کردهایم به این سرگرمیها نیاز داریم، درحالی‌که ماها نیاز نداریم.

اما آیا خداوند سبحان انسان را در این کاستی رها کرده؟ اگر خیر چه راه حلی برای آن بیان فرموده؟

در آیات بعد خدای متعال این مژدگانی بزرگ را به ما میدهد که این‌طور که معمولِ انسان‌ها فکر می‌کنند، این مسئله راهی به سمتِ بن بست نیست. یک چیزی در وجود ما نهفته است که میتوانیم جلوی این کاستی را بگیریم، بلکه این کاستی را به فزونی تبدیل کنیم. آیهی إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا...، و خیلی جاهای دیگر از قرآن، این در را به روی ما باز می‌کند که راهی هست. چه مژدگانیای برای بَشَر بالاتر از این که راهی هست و این مسیر بن بست نیست؟

البته دقت کنید! ما جزئیاتش را بحث نکردیم؛ که حالا خودِ کاستی چی هست، خودِ افزایش و رشد چی هست؟ ممکن است بعد، اصلاً حقیقتِ کاستی را جورِ دیگری ببینیم، که انسان آن موقعی در افزایش است که خودش را در کاستی می‌بیند. به هر حال هنوز به آنجا نرسیدیم. ولی یک مثال بزنیم که ببینید امکان دارد در کاستی رشد باشد:

شما یک دانه یا یک هسته‌ ی خرما را در نظر بگیرید. یک وقتی همین هسته‌ی خرما را می‌بَریم و آسیابش می‌کنیم، آن وقت دیگر این هسته را از حقیقتِ خودش انداختهایم. این، دیگر نه خرماست و نه هسته‌ی خرما و نه درخت خرما؛ یک وقت هست همین هسته‌ی خرما را زیرخاک می‌گذاریم، شرایط پیرامونش را هم فراهم می‌کنیم، این هسته‌ی خرما به‌عنوان خودش، الآن در رشد است؛ در هر دوحالت هسته خرما دچار کاستی شد و حداقل برحسب ظاهر نابود شد لکن در حالت دوم که هسته‌ی خرما در درونِ زمین است و داریم به او آب می‎دهیم، اگر ۴ سال دیگر بیاییم سراغش گرچه هسته نیست و لی هیچ‌کسی هم نمیگوید آن هسته‌ی خرما نابود شده است، اتفاقاً میگویند این هسته‌ی خرما رشد کرده است، یعنی - به‌عنوان هسته‌ی خرما و خرما - رشد کرده است؛ درحالی‌که شما ممکن است همان هستهی خرما را صد سال نگه‌دارید؛ اگر همین‌جوری نگهاش دارید، رشد ندارد، ممکن است آسیابش کنید، در این صورت، دیگر، هسته هم نیست، آن طرف تر رفته و لذا دیگر بالکُل، زمینه‌ی رشد از آن گرفته می‌شود، دیگر آنوقت، اَزَش خرما هم در نمیآید.

انسان هم یک موجودی است که در دگرگونی است، (یعنی کاستی دارد و فزونی دارد) من الآن در کدام مسیرم؟ اگر در مسیر افزایش و رشد هستم چقدر است؟ چه جور است؟ با حساب است؟ بی‌حساب است؟ روی نظم و قاعده است؟ همین‌جوری خودرو است؟ اگر در مسیر رشد نیستم، دارم کم می‌شوم، چه جوری دارم کم می‌شوم؟ این که کم می‌شوم مطلبی است که باید به آن توجه کرد. منظور هم این نیست که برویم کتاب مطالعه کنیم، نه، آدم به خودش برگردد، یک وقت‌هایی را بگذارد، یکی دو دقیقه، همین آیه‌ی شریفهی إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ را با خودش زمزمه‌ بکند، اُمید است اینها انسان را به یک سرانجام روشنی برساند، والا اگر انسان همین‌جوری سَرَش را پایین بیندازد و هرچه آمد و هرچه شد و این‎ها...، معلوم نیست انسان را به‌جای روشنی برساند. کما اینکه در هیچ کارِ دیگری هم ما اینجوری به‌جایی نمی‌رسیم...

در جاهای دیگر که ما یک کاستی و زیانی را احساس می‌کنیم، چه جور خود را از این زیان و کاستی بیرون می‌کِشیم؟ آغازش توجه به اَصلِ همین قضیه است(یقظه). یعنی کسی از کاستی و زیان بیرون میآید که توجّه به خودِ کاستی و زیان دارد. هر چه توجّهش جدّی‌تر باشد اُمیدِ اینکه از این کاستی و زیان بیرون بیاید بیشتر است.

ان شاءالله ادامه دارد...

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۸
آذر

محتوای این پست عباراتی چند از دروس معارف اخلاقی حوزه دانشجویی شریفه. استاد این درس حجت الاسلام بهرامی هستن. قبلاً خلاصه ای از جلسه اولش رو براتون گذاشتم. عزیزی نکاتی رو در مورد قالب ارائه این پست مطرح کردند. بنده هم متن رو اصلاح کردم و نتیجه شد سطور زیر. از نظرات دوستان بهره مند میشویم با ذکر یک صلوات!  

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ* وَالعَصرِ* إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ

حتماً انسان، در کاستی است. جنسِ انسان، این‌طوری است. اما کاستی در چه چیز؟ خدای متعال در این قَسَم پای زمان را پیش می‌کِشد پس احتمالا کاستی ما مربوط به زمان می شود.

ما اگر فقط به زمان و گذر آن توجه کنیم، خیلی روشن است که انسان در کاستی است. شما شخصی را فرض کنید که در این دنیا ۹۰ سال عمر برایش نوشته شده است؛ یک سال که میگذرد، یک سال از عمرش کم شده، بعد از دو سال، دو سال کم شده است. خودِ کلمه‌ی «خسر» یا مترادف‌های آن، به همین معنا است؛ وقتی سرمایهای باشد و وقتی این سرمایه کم بشود، میگویند رو به کاستی است.

اما ما چه جور با این مسئله کنار آمدیم؟ ما این واقعیت را که قرآن می‌فرماید انسان در کاستی است، نمی‌توانیم تحمل‌کنیم. پس چطور در زندگی خیلی نَرم با این موضوع برخورد می کنیم؟ شاید ریشه‌های مختلف دارد، ولی ۲ تا را ما اینجا آورده ایم:

۱. تغافل: انسان به خیلی چیزها خودش را سرگرم کرده که او را تصنّعی از این نگرانی بیرون برده است، نه اینکه مطلب را حل کرده، بلکه تصنّعی از این موضوع بیرون برده است. مثلا، می‌رویم در وادی افزایش ثروت، این سرگرم شدن به این افزایش ثروت، ما را تصنّعی از این فضا بیرون برده است. انگار این افزایش ثروت را افزایش خودمان میدانیم.

۲. ناامیدی: شاید مطلبِ مهم‌تر، این است که ما به یک معنا گاهی نااُمید می‌شویم از اینکه جلوی این کاستی را بگیریم؛ یعنی در محاسبات معمولِ بَشَری وقتی این موضوع را بررسی می‎کنیم میبینیم گویا گریزی از این کاستی و تمام شدن، نیست؛ بااین‌حال اصلاً وجودِ ما این را نمیپذیرد. هزار بار هم که به ما بگویند گریزی نیست ما قبول نمی‌کنیم. ولی صحنه را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم گویا راهِ برونرفت از این مسئله وجود ندارد. مثل کسی که حکم اِعدامش را داده‌اند، داخلِ زندان هم برده‌اند، زنجیرش هم کرده‌اند و محافظ هم گذاشته‌اند. به ناچار با این واقعیت کنار میآید، نه اینکه او خواهانِ این واقعیت باشد یا خشنود از این واقعیت باشد. خب حالا ما در عالَمِ بشری در محاسبات عادی خودمان که نگاه می‌کنیم می‌بینیم هر کاری که بکنیم و هرچه بالا و پایین برویم گریزی از این کاستی نیست. وقتی انسان نااُمید شد گویا یک واقعیتِ تحمیلی بر انسان است که باید با آن کنار بیاید، یعنی باید به ناچار آن را بپذیرد. با همه‌ی تلخی و همه‌ی سنگینی که در این پذیرش وجود دارد...

با این ۲ آفت، گاهی انسان به بن‎بست می‌‎رسد؛ نه این‎که الزاماً آدم، کافر باشد، نه، گاهی مؤمن هم هست ولی به این نتیجه رسیده است که بن بست است و بعد هم با این نتیجه‎گیری، خودش را با خیلی محاسباتِ دیگر سرگرم می‎کند و چون جاهای دیگر سَرَش را گرم کرده، به این موضوعِ اساسی نمی‌پردازد...

ادامه دارد...

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۵
آبان

محتوای این پست عباراتی چند از دروس معارف اخلاقی حوزه دانشجویی شریفه. استاد این درس حجت الاسلام بهرامی هستن. تقریبا مهمترین درس حوزه شریفه. هر کس فایل مکتوب یا صوتیش رو خواست یه ایمیل به من بزنه. التماس دعا در این شبهای بارانی.

 

خدای متعال می‌فرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ. حتماً انسان، در کاستی است. جنسِ انسان، این‌طوری است. پس قاعدتاً من و شما هم هستیم، این مطلب، خودش مطلب پیچیده‌ای است، خدای متعال در این قَسَم پای زمان را پیش می‌کِشد که گویا این قَسَم هم با این محتوا مناسبت دارد. ما اگر فقط به زمان و گذر آن توجه کنیم، خیلی روشن است که انسان در کاستی است. شما شخصی را فرض کنید که در این دنیا ۹۰ سال عمر برایش نوشته شده است؛ یک سال که میگذرد، یک سال از عمرش کم شده، بعد از دو سال، دو سال کم شده است. در حقیقت باید بگوییم از نظرِ سنی، کوچک‌شده. خودِ کلمه‌ی «خسر» یا مترادف‌های آن، به همین معنا است؛ وقتی سرمایهای باشد و وقتی این سرمایه کم بشود، میگویند رو به کاستی است. قرآن هم می‌فرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ.

ما این واقعیت را که قرآن می‌فرماید انسان در کاستی است، نمی‌توانیم تحمل‌کنیم. پس چطور در زندگی خیلی نَرم با این مسئله کنار آمده‌ایم؟ شاید ریشه‌های مختلف دارد، ولی ۲ تا ریشه دارد که به نظر می‌رسد ما می‌توانیم به آن‌ها توجه بکنیم:

۱. انسان به خیلی چیزها خودش را سرگرم کرده که او را تصنّعی از این نگرانی بیرون برده است، نه اینکه مطلب را حل کرده، بلکه تصنّعی از این موضوع بیرون برده است. به طور مثال، می‌رویم در وادی افزایش ثروت، این سرگرم شدن به این افزایش ثروت، ما را تصنّعی از این فضا بیرون برده است. انگار این [ثروت را] را با خودمان یکجور می‌بینیم، افزایش ثروت را افزایش خودمان میدانیم.

۲. شاید مطلبِ مهم‌تر، این است که ما به یک معنا گاهی نااُمید می‌شویم از اینکه جلوی این کاستی را بگیریم؛ یعنی در محاسبات معمولِ بَشَری وقتی این موضوع را بررسی می‎کنیم میبینیم گویا گریزی از این کاستی و تمام شدن، نیست؛ بااین‌حال اصلاً وجودِ ما این را نمیپذیرد. هزار بار هم که به ما بگویند [گریزی نیست]، همین است و فایده‌ای ندارد و ما قبول نمی‌کنیم. ولی صحنه را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم گویا راهِ برونرفت از این مسئله وجود ندارد. مثل کسی که حکم اِعدامش را داده‌اند، داخلِ زندان هم برده‌اند، زنجیرش هم کرده‌اند و محافظ هم گذاشته‌اند. به ناچار با این واقعیت کنار میآید، نه اینکه او خواهانِ این واقعیت باشد یا خشنود از این واقعیت باشد. خب حالا ما در عالَمِ بشری در محاسبات عادی خودمان که نگاه می‌کنیم می‌بینیم هر کاری که بکنیم و هرچه بالا و پایین برویم گریزی از این کاستی نیست. وقتی انسان نااُمید شد گویا یک واقعیتِ تحمیلی بر انسان است که باید با آن کنار بیاید، یعنی باید به ناچار آن را بپذیرد. با همه‌ی تلخی و همه‌ی سنگینی که در این پذیرش وجود دارد...

با این ۲ آفتی که گفتیم، گاهی انسان به بن‎بست می‌‎رسد؛ نه این‎که الزاماً آدم، کافر باشد، نه، گاهی مؤمن هم هست ولی به این نتیجه رسیده است که بن بست است و بعد هم با این نتیجه‎گیری، خودش را با خیلی محاسباتِ دیگر سرگرم می‎کند و چون جاهای دیگر سَرَش را گرم کرده، به این موضوعِ اساسی نمی‌پردازد...

 

ادامه دارد...

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۷
مهر

پنج شهید

از فروع دین زدیم تا مساوی شوند با اصولش!

به دست ما شدند پنج شهید:

خمس

زکات

تبری

امر به معروف

نهی از منکر

  • امیرحسین حاجی زاده