مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

۱۱ مطلب با موضوع «راهکارهای محلی و کشوری» ثبت شده است

۰۵
آبان

. یکی از موانع برای تداوم حرکت مجموعه بسیج (برنامه ریزی دقیق و اجرای آن برنامه به صورت کامل) وجود ضعفها و ایرادات ساختاری در مجموعه بسیج بوده است. ساختار فعلی بسیج متناسب زمان و اقتضائات یک موقعیت جنگی است، چرا که این ساختار هنوز شرایط جامعه را شرایط سالهای دفاع مقدس می داند. شرایطی که مهمترین ویژگی آن لزوم وجود یک نفر تصمیم گیر در هر مجموعه است و این نفرات تصمیم گیر به صورت سلسله مراتب نظامی از مقام مافوق خود دستور می گیرند. شرایطی که برای اقتضائات زمان جنگ بهترین مدل به نظر می رسد. لکن شرایط بعد از جنگ به خصوص شرایط امروز جامعه برای بسیج مأموریت های جدیدی تعریف کرده که عنوان «رسالت اجتماعی» برای آن عنوان مناسبی به نظر می رسد. با توجه به اینکه شرایط جامعه امکان تعریف ساختارهای عاقلانه تری را برای تصمیم گیری برای مجموعه های اجتماعی فراهم کرده لازم است ساختار بسیج به سمت یک ساختار با امکان هم اندیشی و هم افزایی عقلانی بیشتر صاحب نظران حرکت کند. این عدم انطباق ساختار نظامی (ساختار قدیمی) با مأموریت اجتماعی (مأموریت جدید) سبب بروز مسئله ای شده است که چون ابری شوم بر تمام بخش های بسیج به خصوص بخش های تربیتی سایه افکنده.

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۱
بهمن


به نام او

۱. بنده آقای روحانی را فردی باتجربه و باهوش میدانم که به چم و خم سیاست واقف اند، به خصوص در عرصه سیاست بین الملل. 

۲. ایشان خواسته یا ناخواسته در دسته بندی های سیاسی در موضعی مقابل طیف اصولگرایان و حزب اللهی ها قرار گرفته و جزء اولویتهاشون حذف این رقیب از عرصه سیاسی کشور است.

۳. انتهای سال بعد (اسفند ۹۴) ما انتخابات مجلس دهم شورای اسلامی را داریم و طبق عرف جامعه ایران تبلیغات و بحثهای سیاسی در این رابطه از چند ماه قبل (به طور واضح از اوایل تابستان) شروع میشود.

۴. طبق قانون اساسی در توافقات بین المللی هر توافقنامه ای که دولت جمهوری اسلامی بخواهد امضا کند باید به تصویب مجلس برسد. از جمله توافق نهایی و دائمی هسته ای.

۵. جریان اصلاحات در گذشته به خوبی نشان داده که در جریان سازی و القای مفاهیم مورد علاقه خود به مردم تبحر خاصی دارد. به خصوص در برهه های قبل انتخابات فضاسازی های این جریان واقعا معرکه است!

۶. اصلاحات در گذشته نشان داده منافع حزبی را به منافع ملی ترجیح میدهد.(حداقل در کوتاه مدت)

نتیجه:

تحلیل کلی این است که هدف دولت تدبیر و امید از ادامه مذاکرات، گره زدن بحث هسته ای به انتخابات مجلس است.

دولت یازدهم در صدد است در مهلت نهایی توافق (نیمه تیر ماه) با تنظیم یک متن ضعیف به عنوان متن نهایی توافق، در مذاکره با ۵+۱ و آوردن آن به ایران برای تصویب در مجلس توپ را در زمین مجلس اصولگرایی بیاندازد. یعنی تعیین تکلیف نهایی دو سال مذاکره را به مجلس اصولگرایی بسپارد.

البته مجلس اصولگرایی که رفتارهایش کاملا پیش بینی پذیر است این متن را تصویب نمیکند. و یا چنان تغییر میدهد که مورد قبول دولت آقای روحانی و کشورهای ۵+۱ قرار نمیگیرد.

جریان اصلاحات نیز به موازات مهلت احتمالا سه ماهه مجلس برای بررسی متن توافقنامه، در اظهار نظرها و کمپین های انتخاباتی به شانتاژ نمودن فضای ذهنی مردم میپردازد که :«مردم اگر مذاکرات به پیروزی نمی رسد به دلیل کارشکنی های مجلس در تصویب متن توافقنامه است»

تداوم این فضا تا زمان انتخابات مجلس قطعی است و مردمی که در سال ۹۲ نشان دادند فعلا اولویتشان معیشت شان است قطعا به جریانی رأی خواهند داد که در این راستا قدم بردارد.

اما وظیفه جریان حزب اللهی چیست؟

در صورت تداوم حالت انفعالی جریان حزب اللهی در برابر این روند پیش بینی بر این است که ترکیب مجلس دهم به قدری به نفع اصلاحات تغییر میکند که ریاست مجلس از دست اصولگرایان خارج خواهد شد.

بدین ترتیب آقای روحانی مراتب سپاسگذاری خود را نسبت به اصلاحاتی که با فداکاری از نتیجه انتخابات ۹۲ به نفع آقای روحانی چشم پوشی کرد، نشان میدهد.

بهترین کار در مقطع فعلی در سطح سیاسیون حزب اللهی وحدت است! وحدت!

چیزی که گروه های مختلف اصلاح طلب در آن به تفاهم رسیده اند.

البته وحدت بدون محور شکل نمی گیرد. نگرانی عمیقی که نسبت به نبود یک محور وحدت در جامعه اصولگرایی به چشم میخورد، هیچ فرد حزب اللهی ای را رها نمیکند.

بهترین کار نیز در سطح هادیان سیاسی حزب اللهی (خاصه دانشجویان) نیز سر دست گرفتن دغدغه های رهبری و بیان آن به انحا شکل ممکن. 

مردم باید بدانند منافع ملی به هیچ وجه به هیچ وجه در گرو ادامه مذاکرات نیست. مردم باید بدانند مقاومت رمز پیشرفت است!

البته شاید بیان این نکته به صورت علنی به مردم که ادامه مذاکرات برای استیفای حقوق آنها نیست، بلکه برای به قدرت رسیدن بعضی گروه های سیاسی داخلی است، مردم را دچار بی اعتمادی به مجموعه نظام بکند. پس بهتر است از خطوط تعیین شده توسط رهبری خارج نشویم.

راه کارها زیاد است و وقت کم! فعلا همین به ذهن میرسد.

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۷
آبان
«امروز یه پشه اومد توی خونمون. 
هرکاری کردم که از در صلح آمیز، خودش از در و پنجره ی خونه بیرون بره نرفت.
 یه مدت پیداش نبود منم ولش کردم به حال خودش. 
یهو دیدم دستم رو نیش زده و داره بدجوری میخاره. 
نگو در تمام این مدت کمین کرده بود. 
هیچی منم عصبانی شدم و با پشه کش افتادم دنبالش اما فایده ای نداشت. 
عین فانتوم در میرفت و قایم میشد.
 رفتم حشره کش و برداشتم و دستم گرفتم. 
پشه که دید اوضاع بی ریخته، باچهارتا از دوستاش همگی اومدند طرفم.
نشستند روی دسته ی مبل. اومدم حشره کش و بزنم بهش و شرش و کم کنم که یهو داد زد : تو خجالت نمیکشی. در عصر تمدن و انسانیت از حشره کش استفاده میکنی. تو اصلا طرز کار با اینو بلدی؟
گفتم: چی میگی؟ این برای دفاعه. این همه تو و دوستات اومدین منو نیش زدین ، خونم و خوردین و رفتین هیچی نیست. من که میخوام دفاع کنم یهو انسانیت رفت زیر سوال!؟اصلا تو مگه انسانی؟! کلافه شدم از دستتون.
گفت: این خوی یه دنده گریت رو بذار کنار، محض رضای خدا یه بار بیا از در صلح باهم حرف بزنیم و مشکل رو حل کنیم. تا کی میخوای باهم جنگ و دعوا داشته باشیم. ما خواهان صلح و آشتی هستیم.
دیدم یه پشه برای من شده معلم اخلاق. بدم نمیگفت، تا کی اون خون منو بخوره و من بیفتم به جونش. اصلا این کار در حد پرستیژ و کلاس من نیست. یه آدم متشخص باید با همه دوست و رفیق باشه. گفتم : باشه قبول، بیا مذاکره می کنیم.
گفت : نه اینجا که نمیشه باید بیای توی خونه ی ما مذاکره کنیم.
گفتم : مگه اینجا چشه؟
گفت:نه، من اینجا راحت نیستم، نمیتونم حرف بزنم.
گفتم: قبول. هرجاییی که تو بگی میریم.
یهو وجدانم صداش در اومد،گفت مذاکره با یه پشه به نتیجه نمیرسه. این کارو نکن.
اما بالاخره اونقدر ناز اومد که منو کشوند دم در خونشون. گفتم: سریع مذاکره رو شروع کنیم که نصف کارام مونده.
بعدگفتم: ببین تو دیگه نباید منو نیش بزنی. خسته شدم از دستت. دست و پام به خون افتاد انقدر خاروندم.
گفت: باشه. قبول. من دیگه دست و پات رو نیش نمیزنم. اما تو هم باید در مقابل یه کاری بکنی. 
گفتم:چی؟
گفت: باید چرخه ی تولید حشره کش رو از کار بندازی. ما امنیت نداریم. با وجود حشره کش همیشه احساس نا امنی میکنیم. علاوه بر ما تمام حشرات و پشه ها هم عدم امنیت پیدا کردند. اصلا شما قانون حشره دوستی رو زیر پا گذاشتید. شما قاتل هستید. جانی هستید. صلاحیت استفاده از حشره کش رو ندارید.
وجدانم باز اومد سراغم و گفت: یک توافق نابرابر داره شکل میگیره، تو داری امتیاز بیشتری میدی. قبول نکن. 
اما از اونجایی که من معتقدم هر توافقی بهتر از عدم توافقه، و از طرفی این پشه ها جونم رو به لبم رسونده بودند به حرف وجدانم گوش ندادم و قبول کردم.
بهش گفتم:اوووو، یکم آروم تر. پیاده شو باهم بریم. حالا چه خبرته ، جانی جانی راه انداختی!؟ باشه قبول میکنم. من میرم با مسئول کارخونه صحبت میکنم. از کار میندازیمش.
گفت: یه چیز دیگه هم هست. تا الان هرچی حشره کش ساختین باید نابود بشه.
حرفش خیلی سنگین و هزینه بر بود. اما مجبور بودم. اینطوری برای همیشه شرش از سرم کم میشد. وجدانم هم که دید گوش به حرفش نمیدم دیگه ساکت شد و نگاه میکرد من چی کار میکنم.
گفتم: با این که خواستت خیلی سخته و هزینه بر هست اما اگه تو قول بدی که دیگه دست و پای منو نیش نزنی باشه قبول میکنم. اما اگه تو زدی زیر قولت من به مسئول کارخونه میگم چرخه رو دوباره راه بندازه.
پشه هم گفت: باشه به خونم قسم که سر عهد و پیمانم می ایستم و دست و پات رو نیش نمیزنم. اما اگر تو زدی زیر قولت من با تمام دوستام گزینه نیش رو میزاریم روی میز.
گفتم: قبول.
پشه گفت: حالا بیا توافق نامه بنویسیم.
هیچی توافق نامه را با شرح مذکور نوشتیم و من امضا کردم و اونم برای امضا یکم از خونش رو که در واقع خون من بود، زد پای توافق نامه. همه دوستاش هم خون زدند.
قرار شد فردا من برم دنبال تعلیق چرخه ساخت حشره کش در کارخونه. خداروشکر از اونجایی که نفوذ خیلی بالایی داشتم خیلی سریع کارخونه به حالت تعلیق دراومد و همه حشره کش ها رو هم نابود کردم. 
صبح تا شب دنبال همین کارها بودم. خسته و کوفته اومدم خونه و با خیال راحت خوابیدم. خواب بودم که دیدم صدای ویز ویز میاد. از خواب پریدم. برق و زدم. دیدم صورتم به شدت میخاره. توی آینه نگاه کردم. چشمتون روز بد نبینه دیدم 7-8 جای صورتم قرمز شده و به شدت میخاره. فهمیدم کاره پشه ها بوده. عصبانی شدم. حشره کش که دیگه نداشتیم. یه کتاب گرفتم دستم و به شیوه سنتی مثل گرگ نشستم تا پشه بیاد و به درک واصلش کنم. دیدم صداش میاد اما خودش نیست گفت : هی چرا انقدر عصبانی هستی؟چته؟
گفتم: تو زیر توافق نامه زدی. میکشمت. 
با یه صدای حق به جانبی گفت: نه. مواظب باش چی میگی، من به هیچ وجه زیر توافق نامه نزدم. اگه یادت باشه توافق کردیم من دست و پات رو نیش نزنم. اما صورتت رو توی متن توافق نامه قید نکردیم! این تویی که داری زیر توافق نامه میزنی. تازشم ما پشه ایم میفهمی پشه، اگه خون نخوریم میمیریم. غذامونه احمق... تو نفهم بودی که پای همچین توافق نامه ای و امضا کردی. حالا هم باید تا تهش بمونی، اگه فقط یک پا، فقط یک پا از این بچه ها کم بشه اون وقت گزینه نیش رو هممون میذاریم روی میز و بلایی به سرت میاریم که مرغای آسمون به حالت گریه کنند، فهمیدی یا نه؟
تازه فهمیدم چه کار بدی کردم. پشه ی حقه باز گولم زده بود و منه ساده لوح حتی یکم از مغزم استفاده نکرده بودم. کاش از اول به حرف وجدانم گوش داده بودم. کاش فکر نمیکردم عقل کلم و خیلی باهوش و سیاست مدارم. دیگه کارم به جایی رسیده که یه پشه برام خط و نشون میکشه... 
پایان...»

این متن رو در لاین دریافت کردم.
  • امیرحسین حاجی زاده
۱۲
مهر

دأبم بر پرداختن به جزئیات نبوده و نیست ولی نپرداختن به جزئیات گاهی حسرت آفرین است. زیر زمین مسجد محله (مسجد صاحب الزمان عج) نیز یکی از این جزئیات است.

مقدمه۱:

مسئولین دانش آموزی از بعد ماه مبارک برنامه ریزی جدیدی برای دانش آموزان انجام دادند. در این برنامه جدید قرار شد ورزش رزمی به عنوان یک المان دائمی در تمامی ایام سال برگزار شود. این ایده بسیار ضروری و مهم به نظر میرسد.

هم اکنون و با شروع سال تحصیلی بچه ها سه سانس در هفته در باشگاه شمشیری تمرین میکنند.

چند شب پیش برای ارزیابی روند کلاس رفتم باشگاه. حدود سی چهل نفر ثبت نام کرده اند. کلاس با نشاط و جذابی بود. چند نکته در این رابطه به ذهنم رسید که عرض میکنم:

۱. جدایی باشگاه از مسجد سبب میشود بعضی از اولیا اجازه ندهند فرزندشان در این برنامه حضور یابند. مخصوصا اینکه زمان اتمام باشگاه ساعت ۹ شب است.

۲‌. بحث دیگر همین زمان باشگاه است. مربیان مجبورند زمان کلاس را با باشگاه شمشیری هماهنگ کنند و اگر سانس پر شود یا بد موقع باشد امکان تعطیلی کلاس هست.

۳. باشگاه یک مجتمع انتفاعی است و بدیهی است رزور سانس مشروط به پرداخت هزینه است که این هزینه قاعدتا به خانواده ها تحمیل میشود و در این شرایط اقتصادی تحمیل هزینه جدید به خانواده ها بی انصافی است و سبب ریزش کلاس میشود

۴. فضای خود باشگاه لزوما یک فضای فرهنگی نیست و از دست خارج است. از افرادی که به آنجا رفت و آمد میکنند تا عکسها و پوسترهای منصوب بر دیوارهای باشگاه که همگی مؤید این ادعاست.

۵. نکات دیگه ای هم هست که فعلا ذکرش را ضروری نمی بینم.


مقدمه ۲:

به یاد دارم اوایل امسال هیئت امنا تصمیم گرفت کاربری زیرزمین مسجد را تغییر دهد و قسمت شرقی آن را تبدیل به باشگاه نماید. شخص حاج آقای نجفی پیگیر قضیه بودند و حتی متن قرارداد نیز نوشته شد و چک حقوقی آن را نیز به گمانم آقای صحراپور انجام دادند. مسئولیت باشگاه نیز به گمانم با آقای ذوالقدر بود. اما به دلیلی نامعلوم این فرایند متوقف شد. (فکر کنم به دلیل بیماری   حاج آقا نجفی بود. شاید هم دلیل دیگه ای داشت. اتفاقات به قدری سریع رخ داد که به ذهن سپردنشان سخت است. 

علی ای حال با این دو مقدمه برویم سراغ اصل بحث.


اصل بحث!

قبل از تصمیم گیری در مورد زیرزمین مسجد لازم است به چند سؤال پاسخ داده شود:

۱. کاربری تجاری از زیرزمین مسجد از حیث فقهی مشمول چه حکمی است؟ تحت چه شرایطی این کاربری مجاز است؟

۲. کاربری تجاری از امکانات مسجد با تعریف اصیل از مسجد همخوانی دارد؟ اصلا چنین تعریف اصیلی از مسجد برای تصمیم گیرندگان مسجد ارائه شده است؟

۳. بر فرض مجاز بودن، کدام کاربری در عین رعایت شأن مسجد و در نظر گرفتن اولویتهای فرهنگی دارای بیشترین سود است؟

۴. در نقشه راه مسجد (که متأسفانه هنوز تهیه نشده) زیرزمین مسجد قرار است چه کاربری ای داشته باشد؟ حال که این نقشه تهیه نشده بهتر است تصمیمات بلندپروازانه برای زیرزمین گرفته نشود و مدت قراردادها مثلا یکساله باشد. لازم است هرچه سریعتر نقشه راه مسجد تهیه گردد تا متناسب با آن تصمیمات بلندمدت گرفته شود (به نظر من تهیه نقشه راه بر عهده جوانان است)

۵. با فرض اوکی بودن گزینه باشگاه چه موانعی تا کنون مانع از شکل گیری این تصمیم شده؟

۶. نحوه مدیریت این باشگاه چگونه است؟ توسط خود مسجد اداره میشود یا به صورت پیمانکاری؟

۷. اقتضائات و انتظارات فرهنگی مسجد (چه سلبی و چه ثبوتی) از باشگاه چگونه در متن حقوقی قرارداد گنجانده میشود؟ (لازم است ابتدائا این انتظارات مشخص شود)

۸. با توجه یه یکی بودن آب، برق و گاز زیرزمین با مسجد آیا نیازی به تفکیک این دو از هم هست؟ اگر بنا بر تفکیک است امکان سنجی شود و اگر امکان تفکیک نیست به نحو صحیح مدیریت شود.

این سؤالات قطعا میتواند ادامه یابد. لکن به ذهن حقیر همینها رسید. بزرگواران تکمیل بفرمایند.


پی نوشت:

۱. لازم است هیئت امنا قبل از هر گونه تصمیم گیری پاسخهای روشنی به این سؤالات بدهد تا بعدا اسیر تبعات پیش بینی نشده نشود. البته این پاسخگویی باید در صحن عمومی مسجد باشد و لازم است نظر مؤمنین نیز لحاظ شود.

۲. بنده این متن را تقدیم مسئول هیئت امنا خواهم کرد و پس از دریافت پاسخها آنها را در این فضا منتشر میکنم.

۳. پاسخگویی یکی از ضروری ترین لوازم مدیریت است. اگر عدم پاسخگویی و عدم لحاظ نظرات همگان در روند اداره مسجد یک ضعف نیست، مدیریت قبلی مسجد چه ایرادی داشت؟

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۹
تیر

کاپیتالیسم به معنای سرمایه داری یا سرمایه محوری یک رویکرد است که بعضی حکومتهای لیبرال بدان روی می آورند. به شخصه معنای اخیر(سرمایه محوری) را در اصطلاح رایج دقیق تر می دانم چون اگر قائل به مخالف بودن اسلام و حکومت برخاسته از آن با کاپیتالیسم باشیم، آنچه اسلام با آن مخالف است سرمایه محوری است و نه سرمایه داری.سرمایه محوری یعنی به خدمت گرفتن سایر شئونات زندگانی فردی و اجتماعی انسان ها توسط شخص یا گروه سرمایه دار برای رسیدن به خواسته ها همان شخص یا گروه است. اگر حکومت، سرمایه دار را رها کند او با پشتوانه پول در تمامی ساحات یک کشور دخالت می کند و هرچه پولش بیشتر باشد نفوذش بیشتر می شود. یکی از این ساحات که مهمترین آن نیز هست ساحت فرهنگ است. نگاهی به عملکرد امپریالیسم جهانی(سلطه گران جهانی) ما را به این نتیجه می رساند که هر جا اینها خواسته اند نفوذشان را گسترش دهند تا وقتی حضور فرهنگی شان ممکن بوده از حضور نظامی شان صرفه نظر کرده اند. و این حضور فرهنگی شان به پشتوانه توان مالی شان بوده. البته در روش های نوین و ارزش آفرینی های جدید توانسته اند ساحات فرهنگی را به موتورهای محرک پولساز تبدیل کنند تا فرهنگ سازی شان نه تنها برایشان خرج نتراشد بلکه نان آور هم باشد و این خودش بحث جدایی را می طلبد.

آنچه ما در اینجا می خواهیم روی آن مانور دهیم دوگانه متضاد در استخدام قرار گرفتن فرهنگ برای مقاصد سرمایه محوران و در اختیار قرار گرفتن سرمایه برای مقاصد فرهنگی است. برای هر کدام مثالی می زنیم و تمام!

. چند وقتی است که در شهر تهران، سازمان خدماتی شهرداری به پشتوانه سرمایه هنگفتش میل به ورود در عرصه ای که به او ربطی ندارد کرده است. این عرصه بعضی ساحات مسئله فرهنگی را شامل می شود. اینکه شهرداری در تمدن اسلامی در باب فرهنگ شهر چه وظیفه ای دارد بحث علی حده ای است (که شاید روزی به آن پرداخته شود) ولی اصل بحث در اینجا آن قسمتی است که هم اکنون شهرداری در آن ورود نابجا کرده و با عرض پوزش از شما خواننده گرامی به معنای واقعی کلمه گند زده است! و آن قسمت مدیریت فرهنگی محله هاست.

اصولا در تمدن اسلامی این مساجد هستند که موظف به مدیریت نیازهای مختلف یک محله از جمله نیازهای فرهنگی می باشند. این که چه مسجدی و با چه شرایطی و اینها همگی محل بحث است ولی اصل بحث یک امر قطعی است و غیر قابل تردید. البته بنده قائل به این نیستم که مساجدمان به نقش آفرینی در این زمینه در دوره کنونی توجه می کنند، ولی خالی بودن صحنه مجوزی برای ورود هر کس و ناکسی در این عرصه نمی شود. آن هم ورودی که انقلاب به گذشته ثمره آن شده است!

نمونه های این حضور مشئومانه را به کرات در محله های خودمان دیده ایم که ترویج نوعی بی بندوباری حداقل رویدادی است که محصول این طرز مدیریت و تفکر است.

البته مثل منی خیلی خیلی لمس تر از این حرفها هستیم ولی بالاخره آنقدر بی تفاوت بودیم که آن اتفاقی که نباید می افتاد افتاد. شب گذشته یکی از همین نهادهای فرهنگی وابسته به شهرداری جشنی را سالن اجتماعات مسجدمان (همین بیخ گوشمان!) برای کودکان و نوجوانان محله به صورت مختلط برگزار کرد. این که در این جشن دقیقا چه اتفاقاتی افتاده است بماند ولی همین را بگویم که تا به حال دوستان مسئول حلقه های صالحین را این قدر عصبانی ندیده بودم! ذکر اتفاقات برعهده حاضرین در جشن باشد (در قسمت نظرات بیان کنید) تا تهمت عدم اطلاع به بنده زده نشود ولی آنچه مرا به شدت عصبانی کرد و همان سبب شد دست به کیبورد ببرم این بود که مسئولین این جشن کذایی مسئولان فرهنگی سابق مسجد و اتفاقا از مربیان خود بنده بوده اند! واقعا اسفناک بود. انسان هایی که به شدت در انجام فعالیتهای فرهنگی توانمند بوده و هستند آمده اند توان خود را در اختیار سازمان سرمایه محور شهرداری گذاشته اند. این معنای صریح استخدام فرهنگ برای سرمایه است. این خطری نیست که برای اولین بار و فقط توسط بنده بیان شده باشد. این فریادی است که مدتهاست در گوشهای بسته این بزرگواران زده شده است. چه ساعاتی را که خود بنده با چندین نفر از این بزرگواران به بحث نشسته ام و حتی یک جواب قانع کننده از آنها نشنیده ام. تنها استدلالشان قدرشناسی مالی از فعالیتها و هنرهایشان است.

یک تمثیل: در زمین فوتبال اینکه که گل را با چه تاکتیک و چه تکنیکی بزنی و چه هنری را در به ثمر رساندن گل بروز دهی در درجه دوم اهمیت است، آنچه که در درجه اول اهمیت دارد این است که توپ را وارد چه دروازه ای کنی! گل به خودی که ده شاهی ارزش ندارد. نشناختن جریانها و نقش آفرینی در مسیرهایی که انتهای آن به ناکجا آباد ختم می شود چه معنایی جز بی بصیرتی دارد؟

بزرگواران بدانند که سمبه مجموعه ای را تیز می کنند که چهارسال بعد ممکن است در دست کسانی قرار بگیرد که سر سوزنی به ارزشهای مورد علاقه ما اعتقادی ندارند و در گذشته (و حتی حال) نشان داده اند اگر در هر مجموعه ای باشند (چه شهرداری، چه دولت و...) از هیچ تلاشی برای از بین بردن ارزشهای مذکور فروگذار نمی کنند.

این شد مثالی از استخدام فرهنگ برای سرمایه.

 . اما مثالی از استخدام سرمایه برای فرهنگ. چند وقتی است یکی از دوستان به فکر راه اندازی یک واحد تولیدی و مغازه فروش لباس و اقلام پوششی خانمها با رویکرد ترویج عفاف و حجاب است. بارها به بنده لطف داشته و ایده ها و فعالیتهایش را در این زمینه برایم مطرح کرده. گاهی اوقات از اینکه چنین کسانی این قدر دغدغه مند، اصولی و به صورت جدی و مولد پیاده کردن ارزشهای اسلامی را دنبال می کنند در تعجب فرو می روم که چه چیز باعث آن شده؟ و جواب می گیرم که قطعاعلت تربیت چنین جوانانی  وجود حکومتی است اسلامی که ریشه های آن با خون جوانانی آبیاری شده که هر کدام سری در عرش دارند. به این دوستم (آقا میلاد که قلبا به او ارادت دارم) تبریک می گویم و به خودم نیز تبریک می گویم که چنین دوستانی دارم و خدا را شاکرم که در زمانه ی زندگی می کنم که جامعه ای با چنین جوانهایی دارد. جوانهایی که تمامی تلاششان پیاده کردن دغدغه های فرهنگی رهبرشان است حتی در عرصه های اقتصادی.حتی اگر در این مسیر طعن و کنایه هم بشنوند و حتی تر اگر موفق هم نشوند.

این هم شاهد مثالی از استخدام سرمایه برای فرهنگ.

بحث اندر باب شهرداری و موازی کاری هایش با مسجد و چگونگی فرصت ساختن از این تهدید مجالی دگر می طلبد که اگر خدا بخواهد مفصل به آن خواهم پرداخت. لیک همین قدر بس باشد. ببخشید

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۹
تیر

تا دوسال قبل اولین روز ترم های دانشگاهی (حداقل در دانشگاه ما) چه نیمسال اول که از مهر شروع می شد و چه نیمسال دوم که اواسط بهمن، از روز دوشنبه بود. اوایل زیاد به این موضوع دقت نمی کردم تا اینکه حدود دوسال پیش دانشگاه تصمیم گرفت اولین روز تحصیلی شنبه شود. آن زمان یکی از دوستان می گفت علت این شروع از دوشنبه تقلید کورکورانه سیستم تحصیلی از مدل غربی بود. چرا که تعطیلی آخر هفته ی آن ها روز شنبه یا یکشنبه است و روز اول هفته شان می شود دوشنبه! خنده دار بود نه؟

این گذشت تا چند وقت پیش که به ذهنم رسید نکند ماه شروع ترم های تحصیلی را نیز براساس همین مدل غربی چیده اند؟ متأسفانه احساس می کنم حدسم درست بوده. در کشورهایی که جشن کریسمس دارند (عمده کشورهای غربی) سال تحصیلی از اوایل سپتامبر (اواسط شهریور) شروع می شود و تا اواخر ماه می (اوایل خرداد) ادامه می یابد. در طول سال نیز تعطیلی عمده شان تعطیلات زمستانی کریسمس است که از اواسط دسامبر به مدت دوتا چهار هفته (تا اوایل دی) به طول می انجامد. بدین شکل دو ترم تحصیلی شان در دو طرف تعطیلاتشان می افتد.

سیستم آموزشی ما نیز با کمی تغییر به همین شکل است که با در نظر گرفتن عید نوروز به وضع اسفباری دچار شده است. به شکلی که در نیمسال دوم ما  بازده آموزشی کاهش محسوسی دارد.

درحقیقت اگر می خواستیم مدلی منطقی داشته باشیم می بایست ترم تحصیلی مان (چه دانشگاه و چه مدرسه) از اول آذر آغاز می شد و بعد از سه ماه برگزاری کلاس، اسفند ماه به ارزشیابی آخر ترم اختصاص می یافت و بعد از گذراندن دوهفته تعطیلی نوروز ترم جدید از نیمه فروردین آغاز می شد و بعد از گذر سه ماه کلاس و یک ماه ارزشیابی آخر ترم در نیمه مرداد به پایان می رسید. سه ماه و نیم نیز اختصاص به تعطیلات تابستانی (که البته نامش باید تغییر کند) اختصاص می یابد.

در این مورد نیز همانند سایر مسائل کلان کشور می بایست هزینه فایده کرد و دید من حیث المجموع انجام این کار به نفع ماست؟ در این مسیر به نظر می آید مسائل زیر باید مد نظر قرار گیرد:

1. مصرف انرژی و میزان تغییر آن (کاهش یا افزایش)

2. میزان تغییر بازده آموزشی در مراحل تحصیلی مقدماتی در مدارس و عالی در حوزه و دانشگاه

3. مدیریت توزیع زمانی و مکانی مسافرتی و توریستی کشور

4. مدیریت توزیع زمانی و مکانی ترافیک در کلانشهرها

5. آب و هوا

6. توجه به شرایط خاص تحصیلی دانش آموزان با توجه به شهری یا روستایی بودنشان

7. توجه به تغییر زمان شروع و پایان سال تحصیلی بدین شکل با مدل جهانی

8. معضلات شروع طرح و اینکه مثلا به یکباره این تغییر انجام شود یا پلکانی

9. توجه به تغییر تقویم کاری مجموعه های خدماتی مرتبط (مثل سازمان سنجش و...)

و...

این لیست همین طور می تواند ادامه یابد.

به هر حال یک ایده است که باید تراز هزینه فایده ی آن را مبنای تصمیم گیری کرد. شاید هم در مجموع به نفع کشور نباشد. والله اعلم. باید تحقیق کرد.

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۱
اسفند

نکته اول: انسان موجودی اجتماعی است که انکار نیاز او به برقراری ارتباط با هم نوعانش (فارغ از اینکه دلیل ارتباط چیست) امری مضحکانه به نظر می‌رسد و وجود خانواده و دوستان هر شخص سهل‌الوصول ترین راه اثبات این مدعاست.

نکته دوم: دین اسلام چون آخرین و کامل‌ترین آیین از ناحیه خداوند سبحان (خداوند خالق انسان با همه صفات و پیچیدگی‌هایش) است، لاجرم داعی دارِ داشتن برنامه برای تمام ابعاد وجودی اوست.

نکته سوم: انتظار ارائه سبک زندگی به عنوان قسمتی از این برنامه وحیانی به صورت یک بسته کامل به معنای تعطیلی قوه‌ای به نام عقل و ابزاری به نام تفکر است. بلکه باید وحی به کمک عقل بیاید و کاستی‌های او را کامل کند و این دو با هم سبک زندگی مطلوب دین کامل اسلام را ارائه دهند. چه آنکه فهم و تفقه گفته دین (وحی) نیز از راهی جز استفاده از عقل میسور نیست.

نکته چهارم: کمی تحقیق هر صاحب انصافی را به این نتیجه می‌رساند که راهکارهای متنوع پیشنهادی دین برای رفع نیاز اجتماعی انسان در بستری به نام مسجد شکل می‌گیرد.

در علم جامعه‌شناسی روابط میان انسان‌ها در سطح جامعه به انواع مختلفی تقسیم می‌شود، از جمله روابط کاری؛ روابط مشارکتی؛ روابط دوستی؛ روابط همسایگی و... سپس درباره نحوه شکل‌گیری و تأثیر و برهم‌کنش این گروه‌ها با هم و با جامعه مطالعه می‌شود. هرچه روابط اجتماعی در سطح جامعه بر بنیانی محکم‌تر، استوار شود و از اصالت و عمق بیشتری برخوردار باشد، به استحکام جامعه و پیشرفت سریع‌تر در دسترسی به اهداف کلی جامعه اسلامی می‌انجامد.

یک آسیب‌شناسی گذرا کافی است تا ما را به این نتیجه برساند که اکنون مساجد ما این نقش (بستر شکل‌گیری روابط اجتماعی انسان‌ها) را ایفا نمی‌کنند؛ و ساده‌ترین دلیل بر این مدعا عدم حضور سامان‌یافته اقشار مختلف جامعه ما در مساجد است. در واقع یک قشر تیپیکال (ما به ازای فارسیش را نمی‌دانم!) مساجد ما را پر کرده‌اند که اکثراً هم مسن هستند.

حال آنکه قرار بود مسجد فضایی باشد که هر نوجوانی خواست دوست پیدا کند به آنجا پناه برد. هر که خواست شریک اقتصادی مطمئن انتخاب کند از رفقای مسجدی‌اش سراغ بگیرد. رابطه‌اش با کسی شکراب شد در مسجد معانقه ی مصالحه بنماید. اگر احدی از مؤمنین غیبت داشت سایرین سریع متوجه شده سراغ از او بگیرند. اگر منکری از کسی سر زد و یا معروفی از جانب او معطل ماند، هم مسجدی‌هایش او را با امر به معروف و نهی از منکر متوجه سازند.

که این‌ها می‌شود مفهوم اخوت اسلامی که در بستر مسجد شکل می‌گیرد.

اگر کسی قصد تأهل کرد، همسر اهل نماز و مسجد اختیار کند. اگر کسی خواست پای منبر عالمی ربانی زانو بزند مرادش را در مسجد بیابد. اگر کسی در مراحل تحصیلی‌اش دچار ضعف شد رفقای مسجدی‌اش زیر بال و پرش را بگیرند.

 اگر عزم بر اتخاذ تصمیم مهمی برای محله وجود داشت بحث در حضور همگان مطرح‌شده و نظر همه استیفا شود.

کلاهمان را قاضی کنیم، آیا در حال حاضر مساجد ما چنین‌اند؟

مدت زیادی نگذشته است از وقوع انقلابی که ساماندهی نیروهایش از همین مساجد بود. یادمان نرفته است نقش مسجد را در پیروزی‌های 8 سال دفاع مقدس. متأسفانه مسجد از جامعه عقب ماند و بی‌تدبیری‌های خودمان این موهبت الهی را به انزوا کشاند.

البته در مورد نقش مسجد در انقلاب اسلامی جداگانه بحث خواهیم کرد لکن آنچه در این مقال محل بحث بود نقش مسجد در فضاسازی‌های روابط اجتماعی بود. اگر توانستیم روحیه‌ی مسلمانان راستین از قبیل ایثار، محبت، دلسوزی، تعاون، اخلاص، ولایتمداری و... (همانند آنچه در صدر اسلام بود) را در خود تقویت کنیم، مطمئن باشیم که جامعه تشنه امروز با دیدن این روحیه در ما جذب مسجد خواهند شد. اگر دعواهای خاله‌زنکی و انانیت‌های آزاردهنده (که مخصوص قشر مستضعف فکری جامعه است) بر روابط ما حاکم شد بهتر است بی‌خیال مسجد و نقش آن شویم.

ببخشید!

پ ن: چه خوب است دوستان خود را ملزم کنند حداقل هفته­ای یک روز در مسجد و هیئت حضور یابند. خبرهای خوشی نیز از برگزاری هیئت در مسجد به گوش می­رسد که به این مهم کمک خواهد کرد. این بشود مجمع هفتگی مسجدی­های ما!

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۰
اسفند

خیلی وقت است می خواهم در مورد عنوان فوق بنویسم. الان که دست به صفحه کلید بردم (همان دست به قلم بردن ولی امروزی تر!) نمی دانم این عنوان قصد دارد در چند قسمت بگنجد. ولی هرچه هست امیدوارم انتها داشته باشد. انتهایی نکو!

به نظر می رسد بهترین شروع در این رابطه طرح سؤال باشد. شاید هم در این قسمت به طرح سؤال اکتفا کردم. البته این انتظار ایجاد نشود که قرار است به همه ی سؤالات پاسخ داده شود! خیر، همین قدر که اذهانمان درگیر شود کافی است. لکن نظرات شما می تواند کارگشا باشد. بحول الله!

اولین و مهمترین سؤالی که به ذهن متبادر می شود این است که مسجد چیست؟ جایگاه آن در گستره دینی ما کجاست؟ نیاز ما به مسجد و نیاز مسجد به ما چیست؟ آیا اصلاً نیازی به یکدیگر داریم؟

مسجد در برابر چه کسانی مسئول است و چه کسانی در برابر مسجد مسئولند؟

در این حدود 1500سال عمر دین اسلام آیا مسجد جایگاه خود را در تمدن اسلامی پیدا کرده است؟ در چه دورانی؟ علت ضعف و به بروز نرسیدن ظرفیتهای مسجد چه بوده است؟

ارکان و عناصر تشکیل دهنده ی یک مسجد ایده آل اسلام چه چیزیست؟

خدمات متقابل مسجد در برابر اسلام، حکومت اسلامی (در معنای عام آن) و تمدن اسلامی چه بوده است؟

ظرفیتهای امروزی مسجد چیست؟

مسجد قبل و بعد انقلاب چه جایگاهی داشته است؟

نقش مسجد در ارتباطات اسلامی بین المللی چیست؟

 

فکر کنم بشود این لیست را ادامه داد یا تدقیقش کرد. کمک کنید.

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۶
بهمن

بحث حضور جناب آقای وزیر کشور در مسجد و منزل تعدادی از خانواده های شهدای محل، بعضی اذهان را درگیر حضور ایشان و متن و حواشی آن کرد. نمی­خواهم در مورد چگونگی برگزاری این مراسم صحبت کنم. دوستان می توانند برای اطلاع از کیفیت مراسم به این لینک مراجعه کنند. ضمناً نمی­خواهم زحماتی را که تمامی دوستان (از جمله خود بنده!) برای برگزاری این مراسم کشیدند زیر سؤال ببرم. ولی از ذکر سه نکته نمی­توانم صرف نظر کنم:

نکته یک. بعید می­دانم که عزیزان کتاب داستان سیستان آقای امیرخانی را نخوانده باشند. اگر هم کسی نخوانده است اکیداً توصیه می­کنم این کتاب را مطالعه کند. آقای امیرخانی در این کتاب به حواشی سفر مقام معظم رهبری به سیستان و بلوچستان در سال(حدس می­زنم) 81 پرداخته است. از نکات جالب این سفر (و البته سایر سفرهای ایشان) حضور سرزده شان در منازل شهداست. حضوری که بعید می­دانم کسی فیلم یا عکسی از آن دیده باشد. بله معدود مواردی است که به دلیل خاصی حتی در صداوسیما به آن پرداخته شده. مثل دیدارشان با خانواده ی شهدای هسته ای که رسانه ای کردن آن در این برهه مورد نیاز بود. این را بگذاریم کنار حرکت جناب آقای رئیس جمهور و کابینه شان در دیدار با خانواده های شهدا. فتأمل.

نکته دو. ما باید چه می کردیم؟ به عبارت اصح بزرگان مسجد باید چه می­کردند؟

از عزیزی شنیدم که امام جماعت به شدت با حضور ایشان در مسجد مخالف بوده اند. البته فهم این مخالفت از مشی گذشته ایشان و سخنرانی شان در فردای مراسم در مسجد نیز قابل فهم بود. البته علی الظاهر ایشان در جلسه هیئت امنا قبل از این مراسم، همگان را نسبت به دلایل مخالفتشان توجیه کرده بودند. اما سؤال اینجاست: چرا آقایان هیئت امنا که می­دانستند این برنامه یک مانور تبلیغاتی بیش نبوده است در چنین فضایی بازیگر شدند؟

یکی از رفقا در وبلاگش تک جمله­ای در این رابطه نوشت که مواظب باشید بازیچه نشویم. خطاب به این دوست و سایر دوستان بگویم که تا وقتی در چنین موارد ساده ای بزرگان ما بازی می خورند، از مسجدیان ما انتظاری نیست. رونوشت به کسانی که علناً رأی به کاندیدای منتخب در انتخابات ریاست جمهوری را اشتباه مؤمنین مسجد می­دانستند.

نکته سوم و آخر. روشن کردن اذهان مؤمنین مسجدی و غیر مسجدی به چه شکل و برعهده­ی چه کسی است؟

خدا حاج آقای مسجد را خیر دهد. تنها کسی که بدون هیچ واهمه ای از ملاحظات باجا و بی جا اصل مطلب را در پشت تریبون مسجد بیان کرد ایشان بود. انقلابی عمل کرد. نه مثل تعدادی از دوستان محافظه کار.

شب قبل از مراسم که تازه این خبر به ما رسید و بنده با تعجب گفتم «وزیر کشور قراره بیاد؟» یکی از آقایان عضو هیئت امنا بلافاصله و به شکلی که فضا را برای هر گونه سؤالی ببندد فرمود «مگه چیه وزیر قراره بیاد دیگه!!»

یک چیز را هم اگر نگویم میترکم! این یک نکته را خطاب به جوانان مسجد و بسیج می گویم. چقدر نسبت به مسائل سیاسی لمس شدیم! نه یک نفر بلکه تعدادی از مسئولین رده بالای کشور می آیند بیخ گوش ما، مانور تبلیغاتی میدهند و از اسم مسجد و شهدای محله ما استفاده ابزاری میکنند و یک نفر نمی پرسد چرا باید چنین اتفاقی رخ دهد؟

جواب یک کلام است: به نفع مان است که دغدغه مان را نسبت به رویدادهای اطرافمان بکشیم.

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان

امیرالمؤمنین علیه السلام

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۴
دی

اگر آدم باشم و صاحب فکر باید این سؤال را از خود بپرسم که:

در وبلاگ حرف فروشیم درقبال پرداخت مبلغ وقت مخاطبینم چه چیز برای ارائه دارم؟

هدفم از این پستها(بزرگواران اگر لفظی فارسی جایگزین آن دارند به ما هدیه کنند) را بارها بیان کردم: ارائه راهکارهای محلی فریضه واجب امر به معروف و نهی از منکر. و این امر گستره بزرگی را در بر میگیرد.

یکی از این راهکارها اصلاح ساختارهاست.

اصلاح ساختارها پیشنیازی مهم برای اصلاح فرهنگ است. اوایل شروع این وبلاگ در گفتگو با آقای قلیچ خانی این دغدغه توسط ایشون مطرح شد که مایی که میخواهیم مردم را امر به معروف کنیم زمینه های فساد را از بین بردیم یا نه؟ نکته مهمی است. اصلاح ساختار است که میشود فراهم کننده زمینه امر به معروف و نهی از منکر.

چندیست تعدادی طرح در سطح محلی و کشوری توسط رفقای پایگاه مطرح شده. امروز با یکی از رفقا در این رابطه گپ میزدم. ایده ی خوبی رو که در مشهد در مورد حجاب اجرا شده بود و جواب گرفته بود برام تعریف میکرد. میگفت چنان کار کرده بودند که آخر یکی از برنامه هاشان یکی از خانم ها (که حجاب خوبی نداشت) با گریه چادر از آنها گرفت و بر سر کرد و ... .

نتیجه مشترک بحثمون این بود که بعضا تولید محتوای خوبی در حوزه مسائل فرهنگی شکل گرفته که تا به ثمر رسیدن فقط نیاز به دو گام دارد: 1. بومی سازی(ارائه راهکارهای محلی)  2. اجرا

مدتیه طرح برگزاری جشن تکلیف توسط پایگاه در مدارس راهنمایی محله برای دانش آموزان سوم مطرح شده. پس از مشورت با صاحب نظران طرح مکتوب آن تهیه شد. امشب تقسیم وظایف انجام شد و ان شاءالله میریم برای کار. دوستان میتونن آخرین اخبار رو از وبلاگ جشن تکلیف به آدرس http://rahelahi.blogfa.com دنبال کنند.

چهارتا برنامه اصلی رو در این مراسم دنبال میکنیم. انتخاب مرجع توسط دانش آموزان، بیان احکام و ویژگی های دوران بلوغ، معرفی جایگاه تکلیف و تقلید در دین و زندگی ما، آسان سازی نماز

نیازمند نظرات شما برای هر چه بهتر برگزار شدن این برنامه هستیم.

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده