مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

۲۸
آذر

محتوای این پست عباراتی چند از دروس معارف اخلاقی حوزه دانشجویی شریفه. استاد این درس حجت الاسلام بهرامی هستن. قبلاً خلاصه ای از جلسه اولش رو براتون گذاشتم. عزیزی نکاتی رو در مورد قالب ارائه این پست مطرح کردند. بنده هم متن رو اصلاح کردم و نتیجه شد سطور زیر. از نظرات دوستان بهره مند میشویم با ذکر یک صلوات!  

 

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ* وَالعَصرِ* إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ

حتماً انسان، در کاستی است. جنسِ انسان، این‌طوری است. اما کاستی در چه چیز؟ خدای متعال در این قَسَم پای زمان را پیش می‌کِشد پس احتمالا کاستی ما مربوط به زمان می شود.

ما اگر فقط به زمان و گذر آن توجه کنیم، خیلی روشن است که انسان در کاستی است. شما شخصی را فرض کنید که در این دنیا ۹۰ سال عمر برایش نوشته شده است؛ یک سال که میگذرد، یک سال از عمرش کم شده، بعد از دو سال، دو سال کم شده است. خودِ کلمه‌ی «خسر» یا مترادف‌های آن، به همین معنا است؛ وقتی سرمایهای باشد و وقتی این سرمایه کم بشود، میگویند رو به کاستی است.

اما ما چه جور با این مسئله کنار آمدیم؟ ما این واقعیت را که قرآن می‌فرماید انسان در کاستی است، نمی‌توانیم تحمل‌کنیم. پس چطور در زندگی خیلی نَرم با این موضوع برخورد می کنیم؟ شاید ریشه‌های مختلف دارد، ولی ۲ تا را ما اینجا آورده ایم:

۱. تغافل: انسان به خیلی چیزها خودش را سرگرم کرده که او را تصنّعی از این نگرانی بیرون برده است، نه اینکه مطلب را حل کرده، بلکه تصنّعی از این موضوع بیرون برده است. مثلا، می‌رویم در وادی افزایش ثروت، این سرگرم شدن به این افزایش ثروت، ما را تصنّعی از این فضا بیرون برده است. انگار این افزایش ثروت را افزایش خودمان میدانیم.

۲. ناامیدی: شاید مطلبِ مهم‌تر، این است که ما به یک معنا گاهی نااُمید می‌شویم از اینکه جلوی این کاستی را بگیریم؛ یعنی در محاسبات معمولِ بَشَری وقتی این موضوع را بررسی می‎کنیم میبینیم گویا گریزی از این کاستی و تمام شدن، نیست؛ بااین‌حال اصلاً وجودِ ما این را نمیپذیرد. هزار بار هم که به ما بگویند گریزی نیست ما قبول نمی‌کنیم. ولی صحنه را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم گویا راهِ برونرفت از این مسئله وجود ندارد. مثل کسی که حکم اِعدامش را داده‌اند، داخلِ زندان هم برده‌اند، زنجیرش هم کرده‌اند و محافظ هم گذاشته‌اند. به ناچار با این واقعیت کنار میآید، نه اینکه او خواهانِ این واقعیت باشد یا خشنود از این واقعیت باشد. خب حالا ما در عالَمِ بشری در محاسبات عادی خودمان که نگاه می‌کنیم می‌بینیم هر کاری که بکنیم و هرچه بالا و پایین برویم گریزی از این کاستی نیست. وقتی انسان نااُمید شد گویا یک واقعیتِ تحمیلی بر انسان است که باید با آن کنار بیاید، یعنی باید به ناچار آن را بپذیرد. با همه‌ی تلخی و همه‌ی سنگینی که در این پذیرش وجود دارد...

با این ۲ آفت، گاهی انسان به بن‎بست می‌‎رسد؛ نه این‎که الزاماً آدم، کافر باشد، نه، گاهی مؤمن هم هست ولی به این نتیجه رسیده است که بن بست است و بعد هم با این نتیجه‎گیری، خودش را با خیلی محاسباتِ دیگر سرگرم می‎کند و چون جاهای دیگر سَرَش را گرم کرده، به این موضوعِ اساسی نمی‌پردازد...

ادامه دارد...

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۵
آبان

محتوای این پست عباراتی چند از دروس معارف اخلاقی حوزه دانشجویی شریفه. استاد این درس حجت الاسلام بهرامی هستن. تقریبا مهمترین درس حوزه شریفه. هر کس فایل مکتوب یا صوتیش رو خواست یه ایمیل به من بزنه. التماس دعا در این شبهای بارانی.

 

خدای متعال می‌فرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ. حتماً انسان، در کاستی است. جنسِ انسان، این‌طوری است. پس قاعدتاً من و شما هم هستیم، این مطلب، خودش مطلب پیچیده‌ای است، خدای متعال در این قَسَم پای زمان را پیش می‌کِشد که گویا این قَسَم هم با این محتوا مناسبت دارد. ما اگر فقط به زمان و گذر آن توجه کنیم، خیلی روشن است که انسان در کاستی است. شما شخصی را فرض کنید که در این دنیا ۹۰ سال عمر برایش نوشته شده است؛ یک سال که میگذرد، یک سال از عمرش کم شده، بعد از دو سال، دو سال کم شده است. در حقیقت باید بگوییم از نظرِ سنی، کوچک‌شده. خودِ کلمه‌ی «خسر» یا مترادف‌های آن، به همین معنا است؛ وقتی سرمایهای باشد و وقتی این سرمایه کم بشود، میگویند رو به کاستی است. قرآن هم می‌فرماید: إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ.

ما این واقعیت را که قرآن می‌فرماید انسان در کاستی است، نمی‌توانیم تحمل‌کنیم. پس چطور در زندگی خیلی نَرم با این مسئله کنار آمده‌ایم؟ شاید ریشه‌های مختلف دارد، ولی ۲ تا ریشه دارد که به نظر می‌رسد ما می‌توانیم به آن‌ها توجه بکنیم:

۱. انسان به خیلی چیزها خودش را سرگرم کرده که او را تصنّعی از این نگرانی بیرون برده است، نه اینکه مطلب را حل کرده، بلکه تصنّعی از این موضوع بیرون برده است. به طور مثال، می‌رویم در وادی افزایش ثروت، این سرگرم شدن به این افزایش ثروت، ما را تصنّعی از این فضا بیرون برده است. انگار این [ثروت را] را با خودمان یکجور می‌بینیم، افزایش ثروت را افزایش خودمان میدانیم.

۲. شاید مطلبِ مهم‌تر، این است که ما به یک معنا گاهی نااُمید می‌شویم از اینکه جلوی این کاستی را بگیریم؛ یعنی در محاسبات معمولِ بَشَری وقتی این موضوع را بررسی می‎کنیم میبینیم گویا گریزی از این کاستی و تمام شدن، نیست؛ بااین‌حال اصلاً وجودِ ما این را نمیپذیرد. هزار بار هم که به ما بگویند [گریزی نیست]، همین است و فایده‌ای ندارد و ما قبول نمی‌کنیم. ولی صحنه را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم گویا راهِ برونرفت از این مسئله وجود ندارد. مثل کسی که حکم اِعدامش را داده‌اند، داخلِ زندان هم برده‌اند، زنجیرش هم کرده‌اند و محافظ هم گذاشته‌اند. به ناچار با این واقعیت کنار میآید، نه اینکه او خواهانِ این واقعیت باشد یا خشنود از این واقعیت باشد. خب حالا ما در عالَمِ بشری در محاسبات عادی خودمان که نگاه می‌کنیم می‌بینیم هر کاری که بکنیم و هرچه بالا و پایین برویم گریزی از این کاستی نیست. وقتی انسان نااُمید شد گویا یک واقعیتِ تحمیلی بر انسان است که باید با آن کنار بیاید، یعنی باید به ناچار آن را بپذیرد. با همه‌ی تلخی و همه‌ی سنگینی که در این پذیرش وجود دارد...

با این ۲ آفتی که گفتیم، گاهی انسان به بن‎بست می‌‎رسد؛ نه این‎که الزاماً آدم، کافر باشد، نه، گاهی مؤمن هم هست ولی به این نتیجه رسیده است که بن بست است و بعد هم با این نتیجه‎گیری، خودش را با خیلی محاسباتِ دیگر سرگرم می‎کند و چون جاهای دیگر سَرَش را گرم کرده، به این موضوعِ اساسی نمی‌پردازد...

 

ادامه دارد...

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۰
آبان

بحث در مورد هر کدوم از نظرات سرور گرامی استاد قلیچ خانی یک پست جداگانه ای رو میطلبه. لکن قصور از من است که این فضا رو فراهم نمیکنم.

در یکی از پستها آقای قلیچ خانی فرمودند:

«1.  بنده معتقدم که هر کس بایستی کارش را به درستی انجام دهد. بعد از سی و خورده ای سال که از انقلاب و قرن ها از اسلام میگذرد نمی شود متدینین یک قانون درست در خصوص پوشش بگذارند و همه بدانند که قانون است و باید رعایت کنند و چرا نمی کنند ؟ در مورد ماشین و ترافیک هزار تا قانون و مجری داریم  ولی در مورد قوانین اسلام که مشخصا هم عنوان شده نداریم و کسی هم دنبالش نیست اگر امر به معروف می خواهیم به حجاب کنیم بایستی یقه سفید قانونگذار را گرفت که چرا چنین نمی کند  چرا به اندازه یک خط حدود پوشش را قانون نمی کند الان که همه مجلس مسلمانان مدعی و ولایت مدارند.مثل موسی(ع) بایستی رفت کار را از ریشه درست کرد  از روی دلسوزی می گویم و گرنه هر کس قبر خودش را دارد.  
2.  مهم در امر به معروف نتیجه آن است فرموده اند اگر می بینی نتیجه اصلاحی ندارد نکن. چرا ؟ چون حیا مهم است که نباید از بین نرود و منکر جری نشود. بنا نیست ....»

در مورد فرمایش اولشون ارجاعتون میدم به لینک زیر

http://www.jahannews.com/vdccsiqs02bqse8.ala2.html

مشکل اینجاست که قوانین اجرا نمیشود. ایرادی که فقط گریبان مقوله امر به معروف را نگرفته است.

در مورد نکته دومشون هم ارجاعتون میدم به فرموده ای از آقا:

http://faslehayaa.blog.ir/post/%D8%AC%D8%B2%D9%88%D9%87%C2%AD%DB%8C-%D9%88%D8%A7%D8%AC%D8%A8-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%85%D9%88%D8%B4-%D8%B4%D8%AF%D9%87

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۳
مهر

آن شب خانه یکی از اقوام خوابیده بودند، نیمه های شب برای نماز بلند شد خانمش را هم بیدار کرد، نماز صبح را هم خواندند، متوجه شده بود که صاحب خانه بیدار نشده، خیلی ناراحت بود. صبح به خانمش گفت: من به تو می گویم چرا به نمازت اهمیت نمیدی؟ به ظاهر صدام رو بالا می برم و بحث می کنم تا آنها متوجه خطایشان بشوند. خانمش قبول نمی کرد و گفت: تو تا حالا عصبانی نشدی، من خندم میگیره، نمیتونم، بی خیال شو. تا که دید خانمش موافق نیست حرف هایش را در نامه ای نوشت و موقع رفتن به آن ها داد.

  کتاب سیره دریا دلان

http://hayauni.ir/shohada/1392/07/18/index.html:id=857

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۷
مهر

پنج شهید

از فروع دین زدیم تا مساوی شوند با اصولش!

به دست ما شدند پنج شهید:

خمس

زکات

تبری

امر به معروف

نهی از منکر

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۴
مهر

به نام او
سلام
بعد نماز مغرب رفتم مغازه آب‌لیموگیری برای گرفتن آب لیموترش‌ها (طبیعتاً!). مغازه­ای که یک زمانی پارکینگ خونه صاحب مغازه بوده و الان از قضای روزگار شده منبعی هر چند کوچک برای درآمد خانواده. کوتاه سخن آنکه کس در مغازه نبود جز دختری جوان بدون چادر و بدون حجابی که حتی بشود با گوشه­ی چشم نگاهی انداخت. لیموها رو آوردم داخل. گفت بذارشون رو ترازو. لیموها رو که گذاشتم دیگه طاقت نیاوردم رفتم دم در وایستادم درحالی‌که نیم‌رخ صورتم رو به داخل مغازه بود کاملاً محترمانه و با صدای صاف گفتم: اگه میشه یه چادر بپوشید که من معذب نباشم. خیلی راحت چشم گفت و رفت داخل خونه که چادر برداره. من هم رفتم تو کوچه. چند لحظه بعد با چادری که رو شونه اش انداخته بود (و البته وضع رو به مراتب بهتر کرده بود) اومد. رفتم داخل و تشکر کردم. لیموها هم آبشون گرفته شد.
احساس میکنم یه قسمی از ناهنجاری­ها نه از روی عناد و نه حتی بی‌اطلاعی ست، بلکه ناشی از فرهنگ و عادت نسل به نسل خانواده­ها و جوامع است. یعنی مثلاً شخص میدونه حجابش ناقصه ولی به این شیوه عادت کرده. این رو به وضوح من در شهرستان خودمون می‌بینم. با وجود اینکه اکثر خانومای کاشانی چادری هستن (شاید بالای نود درصد) ولی حجاباشون اکثراً ایراد داره. مثلاً جلو مهمون جوراب نمیپوشن. یا اینکه زیورآلاتشون رو از نامحرم مخفی نمیکنن. یا خیلی راحت با نامحرم شوخی میکنن. و این‌ها اکثراً به خاطر فرهنگ خونوادگی شونه نه احیاناً عناد و این حرفا.
خوشحال میشم دوستان در این رابطه نظراتشون رو بگن.
«وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا»  
«و به زنان با ایمان بگو ... زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست»

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۳
مهر

به نام او
سلام
میخوام رو بازی کنم!
چند تا اولویت برای این وب‌نوشت هست که سعی بر رعایت حداکثری آن دارم.
اول (که انگیزه اولیه سایت هم بود) ارائه مباحث نظری و راهکارهای عملی ست برای هر گروهی که بخواهد در سطح یک محله آن را اجرا کند. البته حتماً سعی می‌کنم اقتضائات محله خودمان (مهرآباد) را در آن دخیل کنم.
دیگری جذابیت مطالبه. 
آخری هم دغدغه سازی است.
البته به قول یکی از آقایون بدون دو تا شرط هیچ‌کدام از این­ها میسر نیست. یکی کار تیمی و یکی اخلاص.
تمامی اعمال انسان بربادرفته و تباه است جز آن قسمی که از روی اخلاص باشد.   امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

  • امیرحسین حاجی زاده