مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

مرده ای میان زندگان

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان امیرالمؤمنین علیه السلام

۲۱
اسفند

نکته اول: انسان موجودی اجتماعی است که انکار نیاز او به برقراری ارتباط با هم نوعانش (فارغ از اینکه دلیل ارتباط چیست) امری مضحکانه به نظر می‌رسد و وجود خانواده و دوستان هر شخص سهل‌الوصول ترین راه اثبات این مدعاست.

نکته دوم: دین اسلام چون آخرین و کامل‌ترین آیین از ناحیه خداوند سبحان (خداوند خالق انسان با همه صفات و پیچیدگی‌هایش) است، لاجرم داعی دارِ داشتن برنامه برای تمام ابعاد وجودی اوست.

نکته سوم: انتظار ارائه سبک زندگی به عنوان قسمتی از این برنامه وحیانی به صورت یک بسته کامل به معنای تعطیلی قوه‌ای به نام عقل و ابزاری به نام تفکر است. بلکه باید وحی به کمک عقل بیاید و کاستی‌های او را کامل کند و این دو با هم سبک زندگی مطلوب دین کامل اسلام را ارائه دهند. چه آنکه فهم و تفقه گفته دین (وحی) نیز از راهی جز استفاده از عقل میسور نیست.

نکته چهارم: کمی تحقیق هر صاحب انصافی را به این نتیجه می‌رساند که راهکارهای متنوع پیشنهادی دین برای رفع نیاز اجتماعی انسان در بستری به نام مسجد شکل می‌گیرد.

در علم جامعه‌شناسی روابط میان انسان‌ها در سطح جامعه به انواع مختلفی تقسیم می‌شود، از جمله روابط کاری؛ روابط مشارکتی؛ روابط دوستی؛ روابط همسایگی و... سپس درباره نحوه شکل‌گیری و تأثیر و برهم‌کنش این گروه‌ها با هم و با جامعه مطالعه می‌شود. هرچه روابط اجتماعی در سطح جامعه بر بنیانی محکم‌تر، استوار شود و از اصالت و عمق بیشتری برخوردار باشد، به استحکام جامعه و پیشرفت سریع‌تر در دسترسی به اهداف کلی جامعه اسلامی می‌انجامد.

یک آسیب‌شناسی گذرا کافی است تا ما را به این نتیجه برساند که اکنون مساجد ما این نقش (بستر شکل‌گیری روابط اجتماعی انسان‌ها) را ایفا نمی‌کنند؛ و ساده‌ترین دلیل بر این مدعا عدم حضور سامان‌یافته اقشار مختلف جامعه ما در مساجد است. در واقع یک قشر تیپیکال (ما به ازای فارسیش را نمی‌دانم!) مساجد ما را پر کرده‌اند که اکثراً هم مسن هستند.

حال آنکه قرار بود مسجد فضایی باشد که هر نوجوانی خواست دوست پیدا کند به آنجا پناه برد. هر که خواست شریک اقتصادی مطمئن انتخاب کند از رفقای مسجدی‌اش سراغ بگیرد. رابطه‌اش با کسی شکراب شد در مسجد معانقه ی مصالحه بنماید. اگر احدی از مؤمنین غیبت داشت سایرین سریع متوجه شده سراغ از او بگیرند. اگر منکری از کسی سر زد و یا معروفی از جانب او معطل ماند، هم مسجدی‌هایش او را با امر به معروف و نهی از منکر متوجه سازند.

که این‌ها می‌شود مفهوم اخوت اسلامی که در بستر مسجد شکل می‌گیرد.

اگر کسی قصد تأهل کرد، همسر اهل نماز و مسجد اختیار کند. اگر کسی خواست پای منبر عالمی ربانی زانو بزند مرادش را در مسجد بیابد. اگر کسی در مراحل تحصیلی‌اش دچار ضعف شد رفقای مسجدی‌اش زیر بال و پرش را بگیرند.

 اگر عزم بر اتخاذ تصمیم مهمی برای محله وجود داشت بحث در حضور همگان مطرح‌شده و نظر همه استیفا شود.

کلاهمان را قاضی کنیم، آیا در حال حاضر مساجد ما چنین‌اند؟

مدت زیادی نگذشته است از وقوع انقلابی که ساماندهی نیروهایش از همین مساجد بود. یادمان نرفته است نقش مسجد را در پیروزی‌های 8 سال دفاع مقدس. متأسفانه مسجد از جامعه عقب ماند و بی‌تدبیری‌های خودمان این موهبت الهی را به انزوا کشاند.

البته در مورد نقش مسجد در انقلاب اسلامی جداگانه بحث خواهیم کرد لکن آنچه در این مقال محل بحث بود نقش مسجد در فضاسازی‌های روابط اجتماعی بود. اگر توانستیم روحیه‌ی مسلمانان راستین از قبیل ایثار، محبت، دلسوزی، تعاون، اخلاص، ولایتمداری و... (همانند آنچه در صدر اسلام بود) را در خود تقویت کنیم، مطمئن باشیم که جامعه تشنه امروز با دیدن این روحیه در ما جذب مسجد خواهند شد. اگر دعواهای خاله‌زنکی و انانیت‌های آزاردهنده (که مخصوص قشر مستضعف فکری جامعه است) بر روابط ما حاکم شد بهتر است بی‌خیال مسجد و نقش آن شویم.

ببخشید!

پ ن: چه خوب است دوستان خود را ملزم کنند حداقل هفته­ای یک روز در مسجد و هیئت حضور یابند. خبرهای خوشی نیز از برگزاری هیئت در مسجد به گوش می­رسد که به این مهم کمک خواهد کرد. این بشود مجمع هفتگی مسجدی­های ما!

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۰
اسفند

خیلی وقت است می خواهم در مورد عنوان فوق بنویسم. الان که دست به صفحه کلید بردم (همان دست به قلم بردن ولی امروزی تر!) نمی دانم این عنوان قصد دارد در چند قسمت بگنجد. ولی هرچه هست امیدوارم انتها داشته باشد. انتهایی نکو!

به نظر می رسد بهترین شروع در این رابطه طرح سؤال باشد. شاید هم در این قسمت به طرح سؤال اکتفا کردم. البته این انتظار ایجاد نشود که قرار است به همه ی سؤالات پاسخ داده شود! خیر، همین قدر که اذهانمان درگیر شود کافی است. لکن نظرات شما می تواند کارگشا باشد. بحول الله!

اولین و مهمترین سؤالی که به ذهن متبادر می شود این است که مسجد چیست؟ جایگاه آن در گستره دینی ما کجاست؟ نیاز ما به مسجد و نیاز مسجد به ما چیست؟ آیا اصلاً نیازی به یکدیگر داریم؟

مسجد در برابر چه کسانی مسئول است و چه کسانی در برابر مسجد مسئولند؟

در این حدود 1500سال عمر دین اسلام آیا مسجد جایگاه خود را در تمدن اسلامی پیدا کرده است؟ در چه دورانی؟ علت ضعف و به بروز نرسیدن ظرفیتهای مسجد چه بوده است؟

ارکان و عناصر تشکیل دهنده ی یک مسجد ایده آل اسلام چه چیزیست؟

خدمات متقابل مسجد در برابر اسلام، حکومت اسلامی (در معنای عام آن) و تمدن اسلامی چه بوده است؟

ظرفیتهای امروزی مسجد چیست؟

مسجد قبل و بعد انقلاب چه جایگاهی داشته است؟

نقش مسجد در ارتباطات اسلامی بین المللی چیست؟

 

فکر کنم بشود این لیست را ادامه داد یا تدقیقش کرد. کمک کنید.

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۵
اسفند

فرض کنید حضرت امیر(علیه السلام) نشستند بالای منبر (یا مثلاً گوشه مسجد یا مثلاً سر کلاس درس جای استاد یا...) و شما از ایشان خواستید که موعظه‌تان کنند. فکر می‌کنید حضرت چه بگویند؟ چه بگویند که هم به حال من و شما بیاید و هم ترقی‌مان دهد که جز این از معصوم انتظار نمی‌رود.

جناب سید رضی در کتاب نهج‌البلاغه امیر مؤمنان (علیه السلام) ذیل حکمت 150 جمله‌ای دارد که ذهن مخاطب حقیقت جو را مشغول می­کند:

«قال الرضى و لو لم یکن فى هذا الکتاب إلا هذا الکلام لکفى به موعظة ناجعة و حکمة بالغة و بصیرة لمبصر و عبرة لناظر مفکر.

سید رضی: اگر در این کتاب جز این گفتار نبود، برای اندرز سودمند و حکمت رسا و بصیرت انسان بصیر و عبرت‌آموزی برای نگرنده‌ی اندیشه کننده کافی بود.»

چند سال پیش این حکمت را عزیزی نشانم داد. عباراتش تکان دهنده است. گذشت تا همین چند وقت پیش (شاید یکی دو ماه) که به ذهنم رسید بارگذاری‌اش کنم. آدرسش رو فراموش کرده بودم. فکر می‌کردم در قسمت خطبه‌هاست. گشتم ولی پیدایش نکردم. تا اینکه قسمتی از آن را در یکی از نشریات دانشگاه دیدم. همراه با آدرس. (که اتفاقاً نشریه سیاسی معتدلی هم بود!)

در هر صورت.

ما حرف سید شریف را نفهمیدیم ولی کلمات غرای حضرت رو بر خودم منطبق دیدم.

ابایی از طولانی شدن متن نداشتم چون چند جمله اول را که بخوانی تا آخر خواهی رفت.

ان‌شاءالله سعی کنیم از کسانی که حضرت می‌فرمایند نباشیم. دعا بفرمایید.

 

وَ قَالَ [علیه السلام] لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أَنْ یَعِظَهُ:

و درود خدا بر او، به مردى که از ایشان درخواست اندرز کرد فرمود:

«لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ وَ یُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ

از کسانى مباش که بدون عمل دل به آخرت بسته و توبه را به واسطه آرزوی طولانی به تأخیر انداخته،

 

یَقُولُ فِى الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ

درباره‌ی دنیا مثل زاهدان سخن می‌گوید، اما در عمل همانند دنیادوستان است،

 

إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ

اگر از دنیا به او دهند سیر نمی‌شود، و اگر از آن محرومش کنند قانع نگردد،

 

یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ وَ یَبْتَغِى الزِّیَادَةَ فِیمَا بَقِیَ

از شکر آنچه به او داده‌شده ناتوان است و در آنچه باقی‌مانده زیاده‌خواه است،

 

یَنْهَى وَ لَا یَنْتَهِى وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِى

دیگران را از بدی پرهیز می‌دهد اما خود پرهیز نمی‌کند و به آنچه خود نمی‌کند فرمان می‌دهد،

 

یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ یُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ

نیکوکاران را دوست دارد، اما مانند آنان عمل نمی‌کند و گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکى از گناهکاران است،

 

یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ یُقِیمُ عَلَى مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ

و در اثر گناهان فراوان مرگ را ناخوش دارد و بر کاری که به خاطر آن از مرگ می‌هراسد اصرار می‌کند (و آن را ترک نمی‌کند)،

 

إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً

اگر بیمار شود (از کارهای بدش) پشیمان می‌شود و اگر سلامت یابد با احساس امنیت سرگرم دنیا می‌شود،

 

یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ

هرگاه در عافیت باشد دچار خودپسندی شود و هر بار به بلا گرفتار آید ناامید گردد،

 

إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً

اگر مصیبتى به او رسد به زارى خدا را می‌خواند؛ و اگر به آسایش دست یابد مغرورانه از خدا روى بر می‌گرداند،

 

تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا یَظُنُّ وَ لَا یَغْلِبُهَا عَلَى مَا یَسْتَیْقِنُ

هوای نفس در انجام آنچه به آن گمان دارد بر ایشان چیره شود، اما او در انجام آنچه بدان یقین دارد بر هوای نفس غالب نشود.

 

یَخَافُ عَلَى غَیْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ

براى دیگران هرچند گناهى کمتر از او دارند نگران است و به بیش از حد به عملش امیدوار است،

 

إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ

اگر بی‌نیاز شود سرکشی کند و فریفته گردد و اگر تهی‌دست گردد مأیوس و سست شود،

 

یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ یُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ

هنگام عمل کوتاهى ورزد، و هنگام تقاضا زیاده خواهد،

 

إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ

چون در برابر شهوت قرار گیرد گناه را برگزیده و توبه را به تأخیر اندازد،

 

وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ

و چون رنجى به او رسد از وظایف دینی خود دورى گزیند،

 

یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا یَعْتَبِرُ وَ یُبَالِغُ فِى الْمَوْعِظَةِ وَ لَا یَتَّعِظُ

عبرت‌آموزی را برای دیگران طرح می‌کند اما خود عبرت نمی‌گیرد، در پند دادن مبالغه می‌کند اما خود پند نمی‌پذیرد.

 

فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ

سخن بسیار می‌گوید، اما کردار خوب او اندک است!

 

یُنَافِسُ فِیمَا یَفْنَى وَ یُسَامِحُ فِیمَا یَبْقَى

براى دنیاى زودگذر تلاش و رقابت دارد اما از آخرت جاویدان به آسانی می‌گذرد؛

 

یَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً

غنیمت (انفاق در راه خدا) را خسارت و خسارت (امساک از انفاق) را غنیمت می‌پندارد،

 

یَخْشَى الْمَوْتَ وَ لَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ

از مرگ می‌ترسد اما فرصت را از دست می‌دهد،

 

یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ

گناه دیگران را بزرگ می‌شمارد، اما گناهان بزرگ خود را کوچک می‌پندارد،

 

وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ

و طاعت خویش را بزرگ می‌شمارد درحالی‌که همان را از دیگران ناچیز می‌انگارد،

 

فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ

در نتیجه مردم را سرزنش می‌کند و در حق خویش آسان می‌گیرد،

 

اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ

خوش‌گذرانی با سرمایه‌داران را بیشتر از یاد خدا کردن در کنار مستمندان دوست دارد،

 

یَحْکُمُ عَلَى غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ

به زیان دیگران و به نفع خود حکم می‌کند اما هرگز به نفع دیگران و بر زیان خود حکم نخواهد کرد.

 

یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِى نَفْسَهُ

دیگران را راهنمایی می‌کند و خود را گمراه می‌سازد.

 

فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِى وَ یَسْتَوْفِى وَ لَا یُوفِى وَ یَخْشَى الْخَلْقَ فِى غَیْرِ رَبِّهِ وَ لَا یَخْشَى رَبَّهُ فِى خَلْقِهِ 
پس دیگران از او فرمان برند و او خدا را نافرمانی می‌کند. حق خود را کامل میستاند و حق دیگران را کامل نمی‌دهد. در غیر راه خدا از مردم بیم دارد اما در حق مردم از خدا بیم ندارد.»



به دوستانی که دنبال نهج‌البلاغه با ترجمه خوب می‌گردند، ترجمه آقای شیروانی رو توصیه می‌کنم.

التماس دعا

  • امیرحسین حاجی زاده
۱۳
بهمن

سلام

http://azsarnevesht.ir/

این لینک سایت یکی از معلمین بزرگوار دبیرستان مفیده که چند وقتیه در قسمت پیوندهام گذاشتمش. امروز دیدم دوبار بیشتر کلیک نخورده که اون دوبار هم احتمالا کار خودم بوده. این شد که گفتم یه پست رو به معرفی سایت ایشون اختصاص بدم.

البته نمیدونم هنوز هم مشغول به تدریس باشند یا نه ولی از روحیه ی ایشون بعیده تدریس رو رها کرده باشند.

با ایشون در اردوی جهادی رضوان آشنا شدم.

انسان عمیق و صاحب فکریه.

به همه بالاخص دوستان مربی دانش آموزی توصیه میکنم مطالب سایتشون رو دنبال کنند.

البته دیر به دیر بارگذاری میکنند ولی مطالبشون پرمغز و کاربردیه.

موفق باشید.

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۶
بهمن

بحث حضور جناب آقای وزیر کشور در مسجد و منزل تعدادی از خانواده های شهدای محل، بعضی اذهان را درگیر حضور ایشان و متن و حواشی آن کرد. نمی­خواهم در مورد چگونگی برگزاری این مراسم صحبت کنم. دوستان می توانند برای اطلاع از کیفیت مراسم به این لینک مراجعه کنند. ضمناً نمی­خواهم زحماتی را که تمامی دوستان (از جمله خود بنده!) برای برگزاری این مراسم کشیدند زیر سؤال ببرم. ولی از ذکر سه نکته نمی­توانم صرف نظر کنم:

نکته یک. بعید می­دانم که عزیزان کتاب داستان سیستان آقای امیرخانی را نخوانده باشند. اگر هم کسی نخوانده است اکیداً توصیه می­کنم این کتاب را مطالعه کند. آقای امیرخانی در این کتاب به حواشی سفر مقام معظم رهبری به سیستان و بلوچستان در سال(حدس می­زنم) 81 پرداخته است. از نکات جالب این سفر (و البته سایر سفرهای ایشان) حضور سرزده شان در منازل شهداست. حضوری که بعید می­دانم کسی فیلم یا عکسی از آن دیده باشد. بله معدود مواردی است که به دلیل خاصی حتی در صداوسیما به آن پرداخته شده. مثل دیدارشان با خانواده ی شهدای هسته ای که رسانه ای کردن آن در این برهه مورد نیاز بود. این را بگذاریم کنار حرکت جناب آقای رئیس جمهور و کابینه شان در دیدار با خانواده های شهدا. فتأمل.

نکته دو. ما باید چه می کردیم؟ به عبارت اصح بزرگان مسجد باید چه می­کردند؟

از عزیزی شنیدم که امام جماعت به شدت با حضور ایشان در مسجد مخالف بوده اند. البته فهم این مخالفت از مشی گذشته ایشان و سخنرانی شان در فردای مراسم در مسجد نیز قابل فهم بود. البته علی الظاهر ایشان در جلسه هیئت امنا قبل از این مراسم، همگان را نسبت به دلایل مخالفتشان توجیه کرده بودند. اما سؤال اینجاست: چرا آقایان هیئت امنا که می­دانستند این برنامه یک مانور تبلیغاتی بیش نبوده است در چنین فضایی بازیگر شدند؟

یکی از رفقا در وبلاگش تک جمله­ای در این رابطه نوشت که مواظب باشید بازیچه نشویم. خطاب به این دوست و سایر دوستان بگویم که تا وقتی در چنین موارد ساده ای بزرگان ما بازی می خورند، از مسجدیان ما انتظاری نیست. رونوشت به کسانی که علناً رأی به کاندیدای منتخب در انتخابات ریاست جمهوری را اشتباه مؤمنین مسجد می­دانستند.

نکته سوم و آخر. روشن کردن اذهان مؤمنین مسجدی و غیر مسجدی به چه شکل و برعهده­ی چه کسی است؟

خدا حاج آقای مسجد را خیر دهد. تنها کسی که بدون هیچ واهمه ای از ملاحظات باجا و بی جا اصل مطلب را در پشت تریبون مسجد بیان کرد ایشان بود. انقلابی عمل کرد. نه مثل تعدادی از دوستان محافظه کار.

شب قبل از مراسم که تازه این خبر به ما رسید و بنده با تعجب گفتم «وزیر کشور قراره بیاد؟» یکی از آقایان عضو هیئت امنا بلافاصله و به شکلی که فضا را برای هر گونه سؤالی ببندد فرمود «مگه چیه وزیر قراره بیاد دیگه!!»

یک چیز را هم اگر نگویم میترکم! این یک نکته را خطاب به جوانان مسجد و بسیج می گویم. چقدر نسبت به مسائل سیاسی لمس شدیم! نه یک نفر بلکه تعدادی از مسئولین رده بالای کشور می آیند بیخ گوش ما، مانور تبلیغاتی میدهند و از اسم مسجد و شهدای محله ما استفاده ابزاری میکنند و یک نفر نمی پرسد چرا باید چنین اتفاقی رخ دهد؟

جواب یک کلام است: به نفع مان است که دغدغه مان را نسبت به رویدادهای اطرافمان بکشیم.

کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده ‏اى است میان زندگان

امیرالمؤمنین علیه السلام

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۴
دی

اگر آدم باشم و صاحب فکر باید این سؤال را از خود بپرسم که:

در وبلاگ حرف فروشیم درقبال پرداخت مبلغ وقت مخاطبینم چه چیز برای ارائه دارم؟

هدفم از این پستها(بزرگواران اگر لفظی فارسی جایگزین آن دارند به ما هدیه کنند) را بارها بیان کردم: ارائه راهکارهای محلی فریضه واجب امر به معروف و نهی از منکر. و این امر گستره بزرگی را در بر میگیرد.

یکی از این راهکارها اصلاح ساختارهاست.

اصلاح ساختارها پیشنیازی مهم برای اصلاح فرهنگ است. اوایل شروع این وبلاگ در گفتگو با آقای قلیچ خانی این دغدغه توسط ایشون مطرح شد که مایی که میخواهیم مردم را امر به معروف کنیم زمینه های فساد را از بین بردیم یا نه؟ نکته مهمی است. اصلاح ساختار است که میشود فراهم کننده زمینه امر به معروف و نهی از منکر.

چندیست تعدادی طرح در سطح محلی و کشوری توسط رفقای پایگاه مطرح شده. امروز با یکی از رفقا در این رابطه گپ میزدم. ایده ی خوبی رو که در مشهد در مورد حجاب اجرا شده بود و جواب گرفته بود برام تعریف میکرد. میگفت چنان کار کرده بودند که آخر یکی از برنامه هاشان یکی از خانم ها (که حجاب خوبی نداشت) با گریه چادر از آنها گرفت و بر سر کرد و ... .

نتیجه مشترک بحثمون این بود که بعضا تولید محتوای خوبی در حوزه مسائل فرهنگی شکل گرفته که تا به ثمر رسیدن فقط نیاز به دو گام دارد: 1. بومی سازی(ارائه راهکارهای محلی)  2. اجرا

مدتیه طرح برگزاری جشن تکلیف توسط پایگاه در مدارس راهنمایی محله برای دانش آموزان سوم مطرح شده. پس از مشورت با صاحب نظران طرح مکتوب آن تهیه شد. امشب تقسیم وظایف انجام شد و ان شاءالله میریم برای کار. دوستان میتونن آخرین اخبار رو از وبلاگ جشن تکلیف به آدرس http://rahelahi.blogfa.com دنبال کنند.

چهارتا برنامه اصلی رو در این مراسم دنبال میکنیم. انتخاب مرجع توسط دانش آموزان، بیان احکام و ویژگی های دوران بلوغ، معرفی جایگاه تکلیف و تقلید در دین و زندگی ما، آسان سازی نماز

نیازمند نظرات شما برای هر چه بهتر برگزار شدن این برنامه هستیم.

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۶
دی

سلام خدمت همه ی بزرگواران:

میتوانید از دسته بندی عملیاتی وبلاگ بنده استفاده نمایید

یاعلی

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۶
دی

مطالب زیر برداشت آزادی از بخشی از سخنرانی جمعه صبح این هفته ی حاج آقا نجفیه. (امیدوارم فهمیده باشید که من جلسه رو رفتم!) میخواستم حرفای اصلی حاج آقا رو بگم ولی دیدم مقتضای این وبلاگ نیست. باشد که صاحب همتی به بازگویی حرفای اصلی حاج آقا ببپردازد. ضمناً این نکته رو متذکر بشم که از این به بعد طرح های محلی را نیز بیان خواهیم کرد. شروعش هم می شود همین بیانات آسید حسین آقا نجفی:

آن روزی که پیامبر اسلام(ص) حرکتشان را در مدینه آغاز کردند اقدام به حرکت جمعی نمودند. فضای کارشان را نیز مسجد قرار دادند.

پس شد دوتا بحث: 1. حرکت جمعی   2. کار در مسجد

این واقعیتی است که اگر ما در مسجد مجتمع شدیم آن گاه می توانیم اثرگذاری هایی حتی در سطح کشور داشته باشیم(حتی جهانی!). برای مثال یکی از نقش آفرینی های مسجد ما این می تواند باشد:

همین صداوسیما. قبل از انقلاب یکی از انتقادات به شاه تبلیغات تلویزیون بوده است. در این حد که چرا شما برای اجناس خود تبلیغ می کنید؟ در حالت کلی. نه یک سری اجناس خاص. مثلا همین مبل. یا همین تنقلاتی که بعضاً مضر هم هستند.

نکته جالبتر آنکه در آن زمان تلویزیون یک یا دو کانال بیشتر نداشت که همان هم در بهترین حالت ساعاتی از روز را برنامه داشت. رنگی هم نبود، سیاه و سفید بود. در همه ی خانه ها هم نبود. از هر صد خانه یکی. اما حالا این ابزار فرهنگ ساز (بلکه مهمترین ابزار فرهنگ ساز) در همه خانه ها هست، رنگی هم هست، بیست تا یا بیشتر هم کانال دارد. خوب اثرگذاری این به مراتب بیشتر خواهد بود.

این تبلیغات که فقط با هدف سودآوری برای صداوسیما در دستور کار قرار گرفته، خواسته یا ناخواسته جامعه را به سمت عاداتی سوق داده که بعضاً با ارزشهای دینی ما مغایرت دارد. اقل آن رفاه زدگی و بحث سلامت است.

خوب این شد یک آسیب اجتماعی آن هم در سطح کشور. حال نقش ما و مسجد ما چیست؟

اگر مسجد ما بخواهد، اگر ما بخواهیم، می توانیم بیانیه ای تنظیم کنیم و پس از امضا و مهر به نام مسجد در مجامع خصوصی و عمومی یا در سطح محلی و کشوری منتشر کنیم. اتفاقا رسانه ها هم استقبال می کنند.

اگر این حرکت به نتیجه نهایی هم منجر نشود (که البته قطعا تأثیرگذار خواهد بود)، همین قدر برای ما کافی است که عده ای با شنیدن حرف ما از دغدغه ما آگاه میشوند و چه بسا خودشان نیز هم فکر و همسوی با ما شوند. 

و این صرفاً آغاز کار است...

  • امیرحسین حاجی زاده
۰۵
دی

اگر امر به معروف هم میخواهی بکنی خیلی آهسته، مثل آینه باش! آینه داد نمیزند «یقه ات بد است!» وقتی رو به روی آینه می ایستی جیغ نمیکشد «چرا موی سرت اینجور است؟!» 

خیلی سکوت محض است! 

خیلی آهسته، 

هیچ کس خبردار نیست، 

جز تو و آینه...


علامه حسن زاده آملی

  • امیرحسین حاجی زاده
۲۹
آذر

خلاصه و نتیجه پست قبل این بود که انسان چه مؤمن باشد و چه کافر به هر قیمتی میخواهد از کاستی ای که در وجودش تنیده شده (گذر زمان و کاهش سرمایه ای به نام عمر) نجات پیدا کند. در این پست میخواهیم بدانیم آیا راهی برای جلوگیری از این کاستی و حتی تبدیل آن به فزونی هست؟

در حیطه‌ی حساب عادی بشری، ما این کاهش عمر را کاستی میبینیم. بشر مرگ را نقطه پایان میبیند. یعنی یا به وجود جهانی ماورای این دنیا اعتقاد ندارد یا مرگ را شروع بدبختی میداند. روی همین حساب است که غرب این‌همه سرگرمی را برای بشر درست کرده است. علّت اساسی این همه سرگرمی این است که نمیخواهد خودش را در یک کاستیِ ناخواسته ببیند. ما هم به اشتباه فکر کردهایم به این سرگرمیها نیاز داریم، درحالی‌که ماها نیاز نداریم.

اما آیا خداوند سبحان انسان را در این کاستی رها کرده؟ اگر خیر چه راه حلی برای آن بیان فرموده؟

در آیات بعد خدای متعال این مژدگانی بزرگ را به ما میدهد که این‌طور که معمولِ انسان‌ها فکر می‌کنند، این مسئله راهی به سمتِ بن بست نیست. یک چیزی در وجود ما نهفته است که میتوانیم جلوی این کاستی را بگیریم، بلکه این کاستی را به فزونی تبدیل کنیم. آیهی إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا...، و خیلی جاهای دیگر از قرآن، این در را به روی ما باز می‌کند که راهی هست. چه مژدگانیای برای بَشَر بالاتر از این که راهی هست و این مسیر بن بست نیست؟

البته دقت کنید! ما جزئیاتش را بحث نکردیم؛ که حالا خودِ کاستی چی هست، خودِ افزایش و رشد چی هست؟ ممکن است بعد، اصلاً حقیقتِ کاستی را جورِ دیگری ببینیم، که انسان آن موقعی در افزایش است که خودش را در کاستی می‌بیند. به هر حال هنوز به آنجا نرسیدیم. ولی یک مثال بزنیم که ببینید امکان دارد در کاستی رشد باشد:

شما یک دانه یا یک هسته‌ ی خرما را در نظر بگیرید. یک وقتی همین هسته‌ی خرما را می‌بَریم و آسیابش می‌کنیم، آن وقت دیگر این هسته را از حقیقتِ خودش انداختهایم. این، دیگر نه خرماست و نه هسته‌ی خرما و نه درخت خرما؛ یک وقت هست همین هسته‌ی خرما را زیرخاک می‌گذاریم، شرایط پیرامونش را هم فراهم می‌کنیم، این هسته‌ی خرما به‌عنوان خودش، الآن در رشد است؛ در هر دوحالت هسته خرما دچار کاستی شد و حداقل برحسب ظاهر نابود شد لکن در حالت دوم که هسته‌ی خرما در درونِ زمین است و داریم به او آب می‎دهیم، اگر ۴ سال دیگر بیاییم سراغش گرچه هسته نیست و لی هیچ‌کسی هم نمیگوید آن هسته‌ی خرما نابود شده است، اتفاقاً میگویند این هسته‌ی خرما رشد کرده است، یعنی - به‌عنوان هسته‌ی خرما و خرما - رشد کرده است؛ درحالی‌که شما ممکن است همان هستهی خرما را صد سال نگه‌دارید؛ اگر همین‌جوری نگهاش دارید، رشد ندارد، ممکن است آسیابش کنید، در این صورت، دیگر، هسته هم نیست، آن طرف تر رفته و لذا دیگر بالکُل، زمینه‌ی رشد از آن گرفته می‌شود، دیگر آنوقت، اَزَش خرما هم در نمیآید.

انسان هم یک موجودی است که در دگرگونی است، (یعنی کاستی دارد و فزونی دارد) من الآن در کدام مسیرم؟ اگر در مسیر افزایش و رشد هستم چقدر است؟ چه جور است؟ با حساب است؟ بی‌حساب است؟ روی نظم و قاعده است؟ همین‌جوری خودرو است؟ اگر در مسیر رشد نیستم، دارم کم می‌شوم، چه جوری دارم کم می‌شوم؟ این که کم می‌شوم مطلبی است که باید به آن توجه کرد. منظور هم این نیست که برویم کتاب مطالعه کنیم، نه، آدم به خودش برگردد، یک وقت‌هایی را بگذارد، یکی دو دقیقه، همین آیه‌ی شریفهی إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ را با خودش زمزمه‌ بکند، اُمید است اینها انسان را به یک سرانجام روشنی برساند، والا اگر انسان همین‌جوری سَرَش را پایین بیندازد و هرچه آمد و هرچه شد و این‎ها...، معلوم نیست انسان را به‌جای روشنی برساند. کما اینکه در هیچ کارِ دیگری هم ما اینجوری به‌جایی نمی‌رسیم...

در جاهای دیگر که ما یک کاستی و زیانی را احساس می‌کنیم، چه جور خود را از این زیان و کاستی بیرون می‌کِشیم؟ آغازش توجه به اَصلِ همین قضیه است(یقظه). یعنی کسی از کاستی و زیان بیرون میآید که توجّه به خودِ کاستی و زیان دارد. هر چه توجّهش جدّی‌تر باشد اُمیدِ اینکه از این کاستی و زیان بیرون بیاید بیشتر است.

ان شاءالله ادامه دارد...

  • امیرحسین حاجی زاده